گنجور

 
انوری

ای بزرگی که شد دل و رایت

حارس ملک دودهٔ سلجوق

متعجب بمانده بر گردون

در کمال علو تو عیوق

بوده در بذل و جود چون حاتم

گشته در عدل و داد چون فاروق

روز و شب در عبادت خالق

سال و ماه در رعایت مخلوق

نزهت‌افزای چون می صافی

مجلس‌آرای چون رخ معشوق

عز دین مر ترا لقب داده

سعد دین خواجهٔ اجل مرزوق

 
 
 
انوری

هرکه مخلوق را کند خدمت

چون بود حر و فاضل و مرزوق

عمر باید که بگذراند خوش

پیش مخلوق با می و معشوق

پس از این در تهی نیاید نیز

[...]

اوحدی

با چنان خوردن و چنان آروق

چون بری رخت روح بر عیوق؟

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه