گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
انوری

از دور بدیدم آن پری را

آن رشک بتان آزری را

در مغرب زلف عرض داده

صد قافله ماه و مشتری را

بر گوشهٔ عارض چو کافور

برهم زده زلف عنبری را

جزعش به کرشمه درنوشته

صد تختهٔ تازه کافری را

لعلش به ستیزه در نموده

صد معجزهٔ پیمبری را

تیر مژه بر کمان ابرو

برکرده عتاب و داوری را

بر دامن هجر و وصل بسته

بدبختی و نیک‌اختری را

ترسان ترسان به طنز گفتم

آن مایهٔ حسن و دلبری را

کز بهر خدای را کرایی؟

گفتا به خدا که انوری را

 
 
 
نظامی

خرم نه مرا توانگری را

کو دارد چون تو گوهری را

مولانا

مشکن دل مرد مشتری را

بگذار ره ستمگری را

رحم آر مها که در شریعت

قربان نکنند لاغری را

مخمور توام به دست من ده

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
عرفی

با روی نکوی تو پری را

دعوی نرسد برابری را

زیباست پری ولی ندارد

این عشوه و ناز و دلبری را

چشم تو بیک نگاه جادو

[...]

پروین اعتصامی

شد ساقی چرخ پیر خرسند

پردید ز خون چو ساغری را

دستی سر راه دامی افکند

پیچانید به رشته‌ای سری را

جمعیت ایمنی پراکند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه