از تو بریدن صنما روی نیست
زانکه چو رویت به جهان روی نیست
تا تو ز کوی تو برون رفتهای
کوی تو گویی که همان کوی نیست
گرچه غمت کرد چو مویی مرا
فارغم از عشق تو یک موی نیست
روی ترا ماه نگویم از آنک
ماه چو آن عارض دلجوی نیست
زلف ترا مشک نخوانم از آنک
مشک بدان رنگ و بدان بوی نیست
چون لب تو بادهٔ خوش رنگ نه
چون رخ تو لالهٔ خود روی نیست
زلف تو چوگان و دلم گوی اوست
کیست که چوگان ترا گوی نیست
طعنهٔ بدگوی نباشد زیانش
هرکه ورا دلبر بدخوی نیست
انوری از خوی بد تست خوار
از سخن دشمن بدگوی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به ز خرابی چو دگر کوی نیست
جز بخرابی شدنم روی نیست
آینهٔ جان به جز آن روی نیست
سلسلهٔ دل به جز آن موی نیست
رخ اگر اینست که آن ماه راست
روی دگر ماه وشان روی نیست
قد اگر این است که آن سرور است
[...]
گرچه فلک شکل و ملک خوی نیست
کینه کش و کج رو و بیروی نیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.