گنجور

 
انوری

از من ای جان روی پنهان می‌کنی

تا جهان بر من چو زندان می‌کنی

آشکارا گشت رازم تا ز من

خندهٔ دزدیده پنهان می‌کنی

خون دلهای عزیزان ریختن

گرچه دشوارست آسان می‌کنی

زهره کی دارد به کردن هیچکس

آنچه تو از مکر و دستان می‌کنی

هرچه ممکن گردد از جور و جفا

با دل مسکین من آن می‌کنی