ما را تو به هر صفت که داری
دل گم نکند ز دوستداری
هردم به وفا یکی هزارم
گرچه به جفا یکی هزاری
هیچت غم هیچکس ندارد
فرخ تو که هیچ غم نداری
عمر از تو زیان و عشوه سودست
معشوقه نیی که روزگاری
پیراهن صبر عاشقان را
شاید که ز غم قبا نداری
گویم که ز دوری تو هستم
دور از تو به صد هزار زاری
گویی که مرا چه کار با آن
احسنت و زهی سپیدکاری
در پای غم تو خرد گشتم
هم سرکشی و بزرگواری
در سر داری مگر که هرگز
دستی به سرم فرو نیاری
خود از تو ندارد انوری چشم
کاین قصه به گوش درگذاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به وصف معشوق خود پرداخته و میگوید که هرگز دلش از دوستداری او منحرف نمیشود. او به وفاداری و عشق اشاره میکند و بر این نکته تأکید میکند که غم و رنجی از سوی معشوق بر او نیست. شاعر عمر و زیبایی معشوق را نعمت میداند و از دوری او گلهمند است، اما در عین حال میگوید که با غم و رنج این دوری عادت کرده است. همچنین از این میگوید که در مواجهه با غم و رنج، بزرگ و باعظمت به نظر میرسد و اشاره دارد که خود معشوق هرگز او را فراموش نمیکند. شعر به حس عمیق عشق و وفاداری شاعر به معشوق پرداخته و دلتنگی و اشتیاق او را نسبت به معشوق به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: ما را هر ویژگی که داری، علاقهامان به تو را از دست نمیدهد.
هوش مصنوعی: هر لحظه که به وفاداری میپردازم، ارزشمند است، حتی اگر به خیانت یکی در هزار بار باشد.
هوش مصنوعی: تو همه نگرانیها و مشکلات را کنار گذاشتهای و برای دیگران هم اهمیتی قائل نیستی، چرا که خودت هیچ غمی نداری.
هوش مصنوعی: عمر از تو ضرر دارد و زیبایی تو سودمند است، این معشوقهای نیست که بتوانی برای همیشه در کنار او باشی.
هوش مصنوعی: پیراهن صبر عاشقان ممکن است به خاطر غم و اندوه، آسیب ببیند یا پاره شود.
هوش مصنوعی: میگویم که به خاطر دوریات از تو فاصله گرفتهام و به شدت دلتنگی و غمگین هستم.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که توجهی به ستایشها و تحسینها ندارم و آنها برایم بیمعنا هستند.
هوش مصنوعی: در زیر بار غم تو به کوچک شدن و رام شدن پرداختم، در حالی که سرکشی و عظمت را نیز تجربه کردم.
هوش مصنوعی: آیا در دل تو چیزی هست که هرگز به من آسیبی نرسانی؟
هوش مصنوعی: خود انوری نمیتواند به تو نگاه کند چون این داستان را به دیگران روایت میکنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با نصرت و فتح و بختیاری
با دولت و عز و کامگاری
سلطان ملک ارسلان مسعود
بنشست به تخت شهریاری
دولت کردش به ملک نصرت
[...]
انصاف بده که نیک یاری
زو هیچ مگو که خوش نگاری
در رود زدن شکر سماعی
در گوی زدن شکر سواری
مه جبهت و آفتاب رویی
[...]
ای کار غم تو غمگساری
اندوه غم تو شادخواری
از کبر نگاه کرد رویت
در چشمهٔ خور به چشم خواری
از تابش روی و تاب زلفت
[...]
روح الله با تو خرسواری
روح القدست رکاب داری
از مطبخ تو سپهر، دودی
وز موکب تو زمین، غباری
در شرح رموز غیب گویت
[...]
تا بیش دلم خراب داری
دل بیش کند ز جانسپاری
ای کار مرا به دولت تو
افتاد قرار بیقراری
دل خوش کردم چنین که دانی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.