معشوقه به رنگ روزگارست
با گردش روزگار یارست
برگشت چو روزگار و آن نیز
نوعی ز جفای روزگارست
بس بوالعجب و بهانهجویست
بس کینهکش و ستیزهکارست
این محتشمیست با بزرگی
گر محتشم و بزرگوارست
بوسی ندهد مگر به جانی
آری همه خمر با خمارست
در باغ زمانه هیچ گل نیست
وان نیز که هست جفت خارست
ای دل منه از میان برون پای
هر چند که یار بر کنارست
امید مپز، از آنکه مردم
نومیدترست، امیدوارست
هر چند شمار کار فردا
کاریست که آن نه در شمارست
بتوان دانست هر شب از عمر
آبستن صد هزار کارست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ویژگیهای معشوقه و تأثیر روزگار بر روابط انسانی میپردازد. معشوقه را به رنگ روزگار توصیف میکند و بیان میکند که تغییرات روزگار بر یاری و عشق اثر میگذارد. شاعر به تلخیهای زندگی، کینهورها و چالشهای آن اشاره میکند و نمایش میدهد که امید و ناامیدی در زندگی توأمان وجود دارند. همچنین تأکید میکند که هر شب از عمر میتواند حامل فرصتها و چالشهای فراوانی باشد که شاید به چشم نیاید. در نهایت، شاعر از دل خواستار آن است که از ناامیدی دوری کند و به زندگی ادامه دهد.
هوش مصنوعی: محبوب مانند تغییرات روزگار است و در هر دورهای با شرایط و تحولات زمانه همراه است.
هوش مصنوعی: زمانه بازگشته است و این نیز نوعی نادانی یا ظلمی از سوی روزگار به حساب میآید.
هوش مصنوعی: این فرد بسیار عجب و پرحاشیه است و همچنین فردی کینهجو و جدلطلب به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: این شخص با وقار و شرافتش، به خاطر بزرگواریاش قابل احترام و بزرگ است.
هوش مصنوعی: هیچکس بوسه نمیدهد مگر به کسی که روحش را به او هدیه کرده باشد، چون تمام شرابها با شرابنوش همنوردند.
هوش مصنوعی: در دنیای امروز، هیچ زیبایی وجود ندارد و حتی چیزهای کمی هم که به نظر زیبا میرسند، همراه با مشکلات و دشواریها هستند.
هوش مصنوعی: ای دل، چرا از میان بیرون میرانی؟ هرچند که محبوب کنار تو نیست.
هوش مصنوعی: امیدت را از دست نده، چون مردم بیشتر از تو ناامید هستند، پس این نشان امیدواری است.
هوش مصنوعی: هرچند کارهایی که فردا باید انجام شوند، در حال حاضر قابل شمارش نیستند و نمیتوان به آسانی به آنها اشاره کرد.
هوش مصنوعی: هر شب از عمر انسان، مملو از هزاران فعالیت و رویداد است که در انتظار وقوعاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای یار مرا غم تو یارست
عشق تو ز عالم اختیارست
با عشق تو غم همی گسارم
عشق تو غمست و غمگسارست
جان و جگرم بسوخت هجران
[...]
فریاد من از فراق یار است
وافغان من از غم نگار است
بی روی چو ماه آن نگارین
رخسارهٔ من به خون نگار است
خون جگرم ز فرقت تو
[...]
لیک آنکه ورا هوای یارست،
با مادر و با پدر چه کارست!؟
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.