هر غم که ز عشق یار میبینم
از گردش روزگار میبینم
بیداد فلک از آنکه دی بودست
امروز یکی هزار میبینم
تا شاخ زمانه کی گلی زاید
اکنون همه زخم خار میبینم
دربند دمی که بیغمی باشم
بنگر که چه انتظار میبینم
در هر دل دوستی بنامیزد
صد دشمن آشکار میبینم
آن میبینم که کس نمیبیند
آری نه به اختیار میبینم
با دست زمانه در جهان حقا
گر پای کس استوار میبینم
گردون نه شمار با یکی دارد
نام همه در شمار میبینم
با دهر مساز انوری کاری
کین کار نه پایدار میبینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر جور که من ز یار می بینم
از نامه روزگار می بینم
عیشی نه بکام دل همیرانم
رنجی نه باختیار می بینم
خون ریزی وعده های او دیدم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.