گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
انوری

گر عزیزم بر تو گر خوارم

چه کنم دوستت همی دارم

بر دلم گو غمت جهان بفروش

با چنین صد غمت خریدارم

سایه بر کار من نمی‌فکنی

این چنین نور کی دهد کارم

هیچ گل ناشکفته از وصلت

هجر تا کی نهد به جان خارم

گویمت جان من بیازاری

ور تو جانم بری نیازارم

خویشتن را بدین میار چو من

خویشتن را بدان نمی‌آرم

گویی ار جز خدای دارم و تو

انوری از خدای بیزارم

هم تو دانی که این چه دستانست

رو که شیرین همی کنی کارم

 
 
 
عنصری

مهر ایشان بود فیا وارم

غمتان من بهر دو بگسارم

مسعود سعد سلمان

روز تا شب ز غم دل افگارم

همه شب تا به روز بیدارم

به دل شخص جان همی کاهم

به دل اشک خون همی بارم

روز و شب یک زمان قرارم نیست

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
انوری

زیر بار غمی گرفتارم

کاندرو دم زدن نمی‌آرم

عمر و عیشم به رنج می‌گذرد

من از این عمر و عیش بیزارم

در تمنای یک دمی بی‌غم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
جمال‌الدین عبدالرزاق

بخدائی که مهر معرفتش

کرد توفیق عقل بیدارم

برسولی که روز حشر امید

بخدا و شفاعتش دارم

که اگر من از انچه بیتو گذشت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه