گر عزیزم بر تو گر خوارم
چه کنم دوستت همی دارم
بر دلم گو غمت جهان بفروش
با چنین صد غمت خریدارم
سایه بر کار من نمیفکنی
این چنین نور کی دهد کارم
هیچ گل ناشکفته از وصلت
هجر تا کی نهد به جان خارم
گویمت جان من بیازاری
ور تو جانم بری نیازارم
خویشتن را بدین میار چو من
خویشتن را بدان نمیآرم
گویی ار جز خدای دارم و تو
انوری از خدای بیزارم
هم تو دانی که این چه دستانست
رو که شیرین همی کنی کارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات به احساسات متناقض خود نسبت به معشوق اشاره میکند. او میگوید که اگر معشوقش را عزیز بدارد یا خوار، همچنان او را دوست دارد. شاعر از درد و غمهای ناشی از عشق و جدایی صحبت میکند و بیان میکند که چقدر برایش سخت است که از معشوق دور بماند. همچنین به بیتوجهی معشوق به احوال خود اشاره میکند و اینکه بدون عشق او زندگی برایش دشوار است. در نهایت، شاعر نشان میدهد که عشق و وابستگی به معشوق را فراتر از هر چیز دیگری میداند و حتی از خدا نیز به خاطر این عشق فاصله نمیگیرد.
هوش مصنوعی: اگر عزیزم و مورد احترام باشی، یا اگر کم ارزش و ناچیز به نظر بیایی، چه کار میتوانم بکنم؟ من همچنان تو را دوست دارم.
هوش مصنوعی: ای دل، به من بگو که اگر غمت را به دنیا بفروشی، من با تمام وجود میخواهم آن را بخرم.
هوش مصنوعی: تو هیچگاه به کار من نمیاندیشی، پس چگونه ممکن است که نور و روشنی به کارم بتابد؟
هوش مصنوعی: تا کی میتوانم با غمی که از جدایی میکشم زندگی کنم، در حالی که هیچ گلی هنوز نروئیده و دستنخورده است؟
هوش مصنوعی: میگویم اگر تو به من آسیب برسانی، هرچقدر هم که دلم را بشکنی، باز هم ناراحت نخواهم شد.
هوش مصنوعی: به خودت ارزش بده و به اندازهای که من به خودم بهایی میدهم، به خودت بها نده.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که اگر غیر از خدا را دارم، وجود تو همچون نوری است که تفاوتی با خدا ندارد و من از آن بیزارم.
هوش مصنوعی: تو خود میدانی که این چه حالتی است که باعث میشود تا کارهای من شیرین و دلپذیر شوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مهر ایشان بود فیا وارم
غمتان من بهر دو بگسارم
روز تا شب ز غم دل افگارم
همه شب تا به روز بیدارم
به دل شخص جان همی کاهم
به دل اشک خون همی بارم
روز و شب یک زمان قرارم نیست
[...]
هیچ دانی که چون گرانبارم
به غم دیگران گرفتارم
زیر بار غمی گرفتارم
کاندرو دم زدن نمیآرم
عمر و عیشم به رنج میگذرد
من از این عمر و عیش بیزارم
در تمنای یک دمی بیغم
[...]
بخدائی که مهر معرفتش
کرد توفیق عقل بیدارم
برسولی که روز حشر امید
بخدا و شفاعتش دارم
که اگر من از انچه بیتو گذشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.