آخر ای قوم نه از بهر من از بهر خدای
دست گیرید مرا زین فلک بیسروپای
حال من بنده به وجهی که توان کشف کنید
بر خداوند من آن صورت تایید خدای
عالم مجد که بر بار خدایان ملکست
مجد دین آن به سزا بر ملکان بارخدای
میر بوطالب بن نعمه که بینعمت او
آسمان تنگ و زمین مفلس و خورشید گدای
آنکه بانقش وجودش ورق فتنه بشست
عالم نامیهبخش و فلک حادثهزای
آنکه از ابر کفش آب خورد کشت امید
وانکه بر خاک درش رشک برد فر همای
آنکه پیش گره ابروی باسش به مثل
نام که زهره ندارد که برد کاهربای
بر سر جمع بگویید که ای قدر ترا
آسمان پای سپر گشته زمین دستگرای
مانده از سیلی جاهت سر چرخ اندر پیش
گشته از طعنهٔ حلمت دل خاک اندروای
خشکسال کرم از ابر کفت یافته نم
وای اگر ابر کفت نایژه بگشادی وای
ساعد جود تو دارد کف دریا وسعت
پنجهٔ قهر تو دارد گل خورشید اندای
چیست کلک تو یکی کاتب اسرارنگار
چیست نطق تو یکی طوطی الهامسرای
تو که در ناصیهٔ روز ببینی تقدیر
از کجا ز آینهٔ رای ممالک آرای
آنکه او در همه دل عشق تو دارد همهوقت
آنکه او با همهکس شکر تو گوید همهجای
اعتقادی که فلان را به خداوندی تست
دیده باشی به همه حال در آیینهٔ رای
مدتی شد که در این شهر مقیم است و هنوز
هیچ دربانش نداند بدر هیچ سرای
خدمت حضرت تو یک دو سه بارک دریافت
اندر آن موسم غمپرور شادی فرسای
بعد از آن کمترک آمد نه ز تقصیر ازآنک
تا نباید که کسی گویدش ای خواجه کمآی
نتوان گفت که محتاج نباشد لیکن
باد حرصش نکند همچو خسان ناپروای
طمع را گفته بود خون بخور و لب مگشای
نفس را گفته بود جان بکن و رخ منمای
بندش از بند قضا گر بگشاید سخنش
این بود بس که دل از راز حوادث مگشای
لیکن آنجا که ملایک ز ردای پدرت
همه در آرزوی عشق کلاهند و قبای
چکند گر نبود مجلس و دیوان ترا
شاعر و راوی و خنیاگر و فصال و گدای
انوری لاف مزن قاعده بسیار منه
بالغی طفل نه ای جای ببین ژاژ مخای
بارنامه نکشد بارخدایی که سپهر
هست از پا و رکاب پدرش گشته دوتای
داغ داری به سرین برنتوانی شد حر
پست داری به دهان برنتوانی زد نای
خویشتن داری تو غایت بیخویشتنی است
خویشتن را چو تو دانی که ای پس مستای
سیم گرمابه نداری به زنخ باد مسنج
نان یک ماهه نداری به لگد آب مسای
خیز و نزدیک خداوند شو این شعر ببر
عاقلان حامل اندیشه نباشند به رای
چند بیبرگ و نوا صبر کنی شرم بنه
گو خداوند مرا برگ و نوایی فرمای
دل چو نار از عطش و چهره چو آبی ز غبار
برمگرد از لب بحر این بنشان آن بزدای
گر ز خاصت دهد از خاص تو بیهوده مگوی
ور ز توزیع، ز توزیع تو یافه مدرای
چون بفرمود برو راه تنعم برگیر
بنشین فارغ و دم درکش و زحمت مفزای
چمنی داری در طبع، درو خوش میگرد
گل معنی میچین سرو سخن میپیرای
گشت بیفایده کمزن که نه بادی نه دخان
بانگ بیفایده کمکن که نه نایی نه درای
شعر اگر گویی پس بار خدایت ممدوح
دامن این سخن پاک به هرکس مالای
تا که آفاق جهان گذران پیماید
آفتاب فلک دائر دوران پیمای
ای به حق سید و صدر همه آفاق مباد
که گزندیت رساند فلک خیرهگزای
تا که خورشید بتابد تو چو خورشید بتاب
تا که ایام بپاید تو چو ایام بپای
تا نیاسود شب و روز جهان از حرکت
روز و شب در طرب و کام و هوا میآسای
فلک از مجلس انس تو پر از هو یاهو
عالم از گریهٔ خصم تو پر از ها یاهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی درخواست و تمنای شاعر از مردم و خداوند است. شاعر از قوم خود میخواهد که برای او و به خاطر خداوند دست یاری دراز کنند و از رنجها و نارساییهای دنیا شکایت میکند. او به بیان حال خود و مقام والدینش میپردازد و بر عظمت و فضل خداوند تأکید میکند. شاعر میخواهد به مقامی نائل شود که شایسته عشق و محبت خداوند باشد و آرزو دارد تا از کرامت و مهر الهی بهرهمند گردد. در نهایت، شاعر بر این نکته تأکید میکند که بایستی به راهی بروند که موجب آرامش و خوشحالی همه باشد و از فضایل و خوبیهای خداوند و عالم بگوید.
هوش مصنوعی: ای مردم، نه به خاطر من، بلکه به خاطر خدا، دست یاری به سوی من دراز کنید و مرا از این دنیای بیاساس نجات دهید.
هوش مصنوعی: حال من بگونهای است که اگر بتوانید، بر خدای من آگاه شوید و حقیقت او را درک کنید.
هوش مصنوعی: عالمای که در نزد خداوند با عظمت است، ارزش دین برتر از هر مقام و سلطنت برای فرمانروایان است.
هوش مصنوعی: میر بوطالب بن نعمه، زیرا بدون نعمت او، آسمان تنگ و زمین خالی از نعمت و خورشید مانند گدایان است.
هوش مصنوعی: آن کسی که با وجودش، صفحات آشوب را پاک کرد، به عالم نام و یاد میبخشد و باعث به وجود آمدن حوادث و رویدادها میشود.
هوش مصنوعی: کسی که از آب باران به پا نالید و امیدش را از دست داد، و کسی که به زمین او حسادت ورزید و به آن افتخار کرد، هر دو در دو موقعیت متفاوت قرار دارند.
هوش مصنوعی: کسی که در برابر گره ابروی محبوبش، مانند نام زیبایی که زهره (نزاهت و زیبایی) ندارد، بیتابی میکند.
هوش مصنوعی: در جمع مطرح کنید که ای ارزشمند، آسمان به عنوان سپر بر سرت سایه افکنده و زمین با دستانش به تو نزدیک شده است.
هوش مصنوعی: آثار و نشانههای قدرت و جاه تو باقی مانده است، چرا که سرزمین و آسمان تحت تأثیر آن قرار گرفتهاند. همچنین بر اثر صبر و بردباری تو، دل زمین نیز به حالتی تحت تأثیر آن دچار تغییر شده است.
هوش مصنوعی: در سالی که باران بسیار کمی میبارد، کرمها از ابر ناامید شده و به دنبال آب هستند. وای به حالمان اگر روزی ابر بارش را باز کند!
هوش مصنوعی: کمک و بخشش تو به اندازهی وسعت دریا است و خشم و غضب تو به اندازهی بزرگی انگشتان خداوند است. گل خورشید هم به نشانهی زیبایی و درخشندگی توست.
هوش مصنوعی: کلک تو، یک نویسنده است که رازها را به تصویر میکشد و صدای تو، مانند طوطیای است که الهامبخش شعر و هنر است.
هوش مصنوعی: تو که میتونی در سرنوشت روز را ببینی، از کجا میتوانی بر اساس آینهی اندیشهی سرزمینها نظر بدهی.
هوش مصنوعی: کسی که همیشه در دلش عشق تو وجود دارد، در هر زمان و مکان به تو احترام میگذارد و شکرگزار توست.
هوش مصنوعی: اگر باور داشته باشی که فلانی به خدایی رسیده است، باید همیشه این ایمان را در تمامی حالات خود با وضوح ببینی.
هوش مصنوعی: مدتی است که فردی در این شهر زندگی میکند و هنوز هیچکس از دربانانش نمیداند که او در کدام خانه ساکن است.
هوش مصنوعی: درود بر شما! به خودتان اجازه دهید که در شرایط سخت و غمانگیز، شادی را تجربه کنید، زیرا ممکن است تنها چند فرصت برای خدمت به شما وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: بعد از آن، او کمتر به دیدار میآمد، نه به خاطر نقصی از خود، بلکه به این دلیل که نباید کسی به او بگوید: ای آقا، چرا کم میآیی؟
هوش مصنوعی: نمیتوان گفت که کسی به نیاز دارا نیست، اما نباید به اندازهی کسانی که بیپروا هستند، تحت تأثیر حرص و طمع قرار گیرد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به طمع و نفس اشاره میکند و میگوید طمع به او گفته است که برای رسیدن به خواستههایش، باید از دیگران بهرهبرداری کند و بیرحمانه عمل کند. همچنین نفس او را بزرگتر از آنچه که هست، نشان میدهد و از او میخواهد که در برابر جذبههایی که میتواند او را به دردسر بیندازد، خود را کنترل کند و به حقیقت وجود خویش توجه کند. در واقع پیام این بیت هشدار به انسانهاست تا به فریبندگیهای دنیا توجه نکنند و از خودخواهی دوری کنند.
هوش مصنوعی: اگر او از قضا و سرنوشت رهایی یابد، سخن او همین است که دل خود را از اسرار حوادث باز نکند.
هوش مصنوعی: در آن مکان، فرشتگان به خاطر مقام و عظمت پدرت، همگی در آرزوی عشق و دوستی او هستند و به نوعی از او خواستار توجه و رحمت هستند.
هوش مصنوعی: اگر مجالس و محافل تو نبود، چه بر سر شاعر، راوی، خواننده، دلقک و گدا میآید؟
هوش مصنوعی: انوری، خود را بزرگتر از آنچه هستی ندان. تو هنوز در مرحلهای هستی که درک کافی نداری و نباید بیهوده ادعا کنی یا بهانهجویی کنی.
هوش مصنوعی: کسی که به او اعتماد نمیشود که بار سنگینی را به دوش بکشد، زیرا آسمان از نیروی پدرش به دو نیم تقسیم شده است.
هوش مصنوعی: سختی و درد را در سرت حس میکنی و نمیتوانی آن را تحمل کنی. همچنین زخم و آزار را هم در دهانت میچشی و باز هم نمیتوانی آن را از بین ببری.
هوش مصنوعی: کنترل و مهار کردن خود، در واقع بالاترین نوع عدم کنترل بر خود است. اگر تو خود را بشناسی، پس چرا هنوز در دون مصرف و خوشیهای زودگذر غرقی؟
هوش مصنوعی: اگر سیم گرمابهای نداری، به زنخ (یعنی به گردن) باد نزن. اگر نان یک ماه هم نداری، آب را با پا نزن. یعنی در حالی که خودت کم و کسریهایی داری، دیگران را هم به زحمت نینداز.
هوش مصنوعی: بیدار شو و به سوی خداوند برو؛ این شعر را ببر. عاقلان، کسانی هستند که با تفکر و اندیشه عمل میکنند و نباید به خواستههای بیحساب و بیتوجهی بپردازند.
هوش مصنوعی: مدتی را در بیحالی و کمنوازی تحمل کن و خود را خجالتزده نکن، زیرا از خدا بخواه که به من برکتی و قدرتی برای آواز دادن عطا کند.
هوش مصنوعی: دل مانند آتش به خاطر تشنگی میسوزد و چهرهام مانند آبی است که غبار گرفته است. از لب دریا دور نشو، این غبار را پاک کن.
هوش مصنوعی: اگر چیزی را که به شما مربوط میشود، به بیهوده بیان نکنید و اگر به دیگران از خواص خود نپردازید، در نهایت به نفع شما خواهد بود.
هوش مصنوعی: زمانی که به تو دستور میدهد که به سمت خوشی و لذت بروی، آرام بنشین، راحت نفس بکش و از کار و زحمت دوری کن.
هوش مصنوعی: شما طبیعتی سرسبز و زیبا دارید که در آن گلهای خوشبو میرویند و با هر کلامی که بر زبان میآورید، زیبایی و شکوه خاصی به آن میبخشید.
هوش مصنوعی: دست از کار بیهوده بردار، چرا که نه تکیهگاهی داری و نه قدرتی برای ادامه دادن. صدای اضافه را قطع کن، زیرا نه نیرویی برای فریاد زدن داری و نه چیزی برای ابراز.
هوش مصنوعی: اگر شعر میگویی، پس حواست به این باشد که کلامت باید پاک و ستودنی باشد و به هر کسی که نیاز دارد، منتقل شود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که جهان در حال گذر است و روزها و شبها به دور خود میچرخند، خورشید نیز در آسمان به دور خود میگردد.
هوش مصنوعی: ای سید و سرور همه جهان، امیدوارم که آسمان و سرنوشت نتوانند به تو آسیب برسانند.
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید درخشان است، تو هم مانند خورشید درخشان باش و زمانی که روزها به طول میانجامند، تو نیز مانند روزها ثابت و پایدار باش.
هوش مصنوعی: تا زمانی که جهان به خاطر حرکت روز و شب در شادی و لذت به سر میبرد، از استراحت و آرامش باز نایست.
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر حضور گرم تو مملو از شادی و سرور است و دنیا به خاطر گریه دشمنان تو پر از صدای ناله و غم شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مهرگان آمد و سیمرغ بجنبید از جای
تا کجا پرزند امسال و کجا دارد رای
وقت آن شد که به دشت آید طاوس و تذرو
تاشود بر سر شخ کبک دری شعر سرای
نیز در بیشه و در دشت همانا نبود
[...]
ای ترا کرده خدا بر ملکان بار خدای
شکر بادا که ترا داد بما باز خدای
جان و دل باز نیامد بتن خسته ما
تا ترا باز نیاورد جهاندار بجای
چو شبانی تو و ما چون رمه و فتنه چو گرگ
[...]
ویحک ای صورت منصوریه باغی و سرای
یا بهشتی که به دنیات فرستاد خدای
گر به عینه نه بهشتی نه جهانی که جهان
عمر کاهست و تو برعکس جهان عمرفزای
نیلگون برکهٔ عنبر گل بسد عرقت
[...]
چیست آن جرم مربع بفلک ساخته جای
آنکه دارد ز شرف بر سر نه گردون پای
خال رخساره دین چتر سر خسرو شرع
نقطه نون نبوت علم علم فزای
مردم چشم شریعت حجرالاسود عقل
[...]
تو همه کاخ طرب سازی و خاقانی را
در همه تبریز اندهکدهای بینم جای
او بدین یک درهٔ خویش تکلف نکند
تو بدین ششدرهٔ خویش تفاخر منمای
ماه در هفت فلک خانه یکی دارد و بس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.