قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۳ - فخرالدین خالد قطعهای به مطلع زیر به انوری نوشته و او را مدح گفته انوری در جواب فخرالدین قصیدهٔ ذیل را گفته و پسر او را که طفل بوده ستوده
و علیک السلام فخر الدین
افتخار زمان و فخر زمین
ای نهفته مخدرات سخنت
چهره از ناقد گمان و یقین
ای تلف کرده منفقان سخات
در هم آوردهٔ شهور و سنین
سخرهٔ داغ و طوق عرق شماست
سخن از گردن و سخا ز سرین
سخنت رفت یا تو خود بردی
به طفیل خودش به علیین
باری از گفتهٔ تو باید گفت
که ز تزویر نیستش تزیین
ناپذیرفته رتبتش هرگز
ننگ احسان و جلوهٔ تحسین
غور ناکرده اندرو منحول
گنج نادیده اندرو تضمین
شربهاییست نطق و لفظ تو عذب
وز معانیش چاشنی متین
پیش خطت که جان بخندد ازو
نه جهان خودش بود نه جان شیرین
خواستم گفت در سخن من و تو
از مکانت نیافتم تمکین
بانگ برزد مرا خرد که خموش
تو کهای باری اینچنین و چنین
شاید ار در مقاومت نکند
شیر بالش حدیث شیر عرین
دست از کار او برون کن هان
از پی کار خویشتن شو هین
آسمان گر به رنگ فیروزهست
تن در انگشتری دهد چو نگین
ای به نسبت جهانیان با تو
حیلهٔ کبک و حملهٔ شاهین
تا نباشد مجال هیچ محال
کرد با دامنت همیشه به کین
آتش خاطرت نموده قیام
به جواب خلقته من طین
کرده ترجیح حشو اشعارت
بارز صیت دیگران ترقین
کفو کو تا بنات طبع ترا
دهد از کاف کن فکان کابین
دیرمان کز وجود امثالت
شد زمان بکر و آسمان عنین
گفته بودم که خود نطق نزنم
خود بر آن عزم جبر کرد کمین
وین دو بیتک نیارم اندر بست
با گرانباری من مسکین
کای به نزدیک مدتی من و تو
در سخی داده داد غث و سمین
وی ز شعر من و شعار تو فاش
سهل ناممتنع چو سحر مبین
تا به دور تو در زمانه نبود
ای زمان تو دور دولت و دین
هیچ در یتیم را هرگز
عقب از بهر عاقبت آیین
دی مگر بر کنار بود ترا
آن همو فتنه و همو تسکین
از زوایای آشیانهٔ قدس
عقل کلتان بدید و روح امین
عقل گفتا کلیم با پسر اوست
روح گفتا مسیح با پدر این
صبر کن تا نتیجهٔ خلقت
باز داند شمال را ز یمین
تا ببینی که در نظام امور
دختر نعش را کند پروین
تا ببینی که در عنا و علو
آسمان را قفا کند ز جبین
در صبی از صبای طبع دهد
طبع دی را مزاج فروردین
تو که در چشم تو نیاید کون
این زمانش به چشم خویش مبین
باش تا این پیادهٔ فلکی
بر بساط بقا شود فرزین
باش تا بر براق نطق نهند
رایض نفس ناطقش را زین
باش تا بر قرینه بشناسد
زلف شمشاد از رخ نسرین
تا ز تاثیر صد قران یابند
در خم آسمانش هیچ قرین
نیز در ثمین مخوانش دگر
پایهٔ نازلش مکن تعیین
زان که تا بنگری بگیرد از او
عرصهٔ روزگار در ثمین
اوست آنکس که قفل احداثش
بود بعضی هنوز در زرفین
کز پی مهد عهد او تایید
گاه بستر شدی و گه بالین
عالمی در حنین عشقش و او
در میان رحم هنوز جنین
تا که از جان بود حیات بدن
تا که از کان بود جهاز دفین
جان پاکت که کانی از معنی است
در سرای حزن مباد حزین
تو و نخبت که دام عزکما
هر دو در حفظ حافظاند و معین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به مدح و ستایش شخصی به نام فخر الدین میپردازد و او را افتخار زمان و زمین مینامد. شاعر از سخنان عمیق و معانی غنی او سخن میگوید و تأکید میکند که کلماتش از زیبایی و خلوص بینظیری برخوردار است. سپس به ویژگیهای نیکوی او، از جمله سخاوت و علم، اشاره میکند و بیان میکند که او در حقایق و معانی عمیق جهانیان تأمل و دقت دارد.
شاعر از مخاطب میخواهد که در برابر جاذبههای دنیوی و دشواریها مقاومت کند و تأکید میکند که هرچند دنیای مادی فانی است، شخصیت و علم واقعی باید همواره در اوج باشد. در نهایت به این نتیجه میرسد که نفوس پاک و اصیل باید تحت حمایت و محافظت قرار بگیرند، تا نه تنها خود بلکه جامعه نیز از وجود آنها بهرهمند گردد.
هوش مصنوعی: سلام بر تو، فخر الدین، افتخاری برای زمان و زمین.
هوش مصنوعی: ای پنهانکننده زیباییهای سخن، چهرهات را از نقد و قضاوت دیگران بپوشان.
هوش مصنوعی: ای بخشندگانی که وقت و عمر خود را بیهوده صرف کردهاید، در هم آمیختن روزها و سالها را ناپسند میدانید.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شما در حالی که در گرما و سختی هستید، از خودتان سخن میگویید و به نوعی به دیگران نشان میدهید که برغم دشواریها، هنوز هم بخشی از شجاعت و سخاوت را در خود دارید. به عبارت دیگر، تحت فشار قرار گرفتن نمیتواند به شخصیت و فضایل شما آسیب بزند.
هوش مصنوعی: سخن تو به جایی رسیده که یا خودت آن را به او رساندهای یا او را به خاطر خودش به بالاترین مقامها بردهای.
هوش مصنوعی: باید بگویم چیزی که تو میگویی، زینت و زیبایی ندارد و فقط تزویر و فریب است.
هوش مصنوعی: هرگز نباید از کمک و شایستگی خود شرمنده باشی و باید به آن افتخار کنی.
هوش مصنوعی: بیتوجهی به عمق مسائل باعث میشود که گنجینههای پنهان و ارزشمند از دید ما دور بمانند.
هوش مصنوعی: سخنان و حرفهای تو همچون نوشیدنی خوشگوار است و معانی که در آن نهفته، به آن طعمی خاص و دلپذیر میبخشد.
هوش مصنوعی: قبل از خط تو، اگر زندگی تبسم کند، نه این دنیا به خودی خود وجود دارد و نه زندگی شیرین است.
هوش مصنوعی: میخواستم بگویم که در صحبتهای من و تو هیچ نشانهای از تسلیم و انحطاط به چشم نمیخورد.
هوش مصنوعی: خرد به من گفت که سکوت کن، تو کیستی که اینطور با شوق و شوقزدگی صحبت میکنی؟
هوش مصنوعی: اگر شیر قوی و استوار نباشد، ممکن است در برابر مشکلات و سختیها تسلیم شود و در آن صورت، از شیر واقعی و شجاع خبری نخواهد بود.
هوش مصنوعی: به کارهای او دست نکش و به دنبال کار خودت برو. مراقب باش!
هوش مصنوعی: اگر آسمان به رنگ فیروزهای باشد، مانند نگین در یک انگشتر میشود.
هوش مصنوعی: تو به اندازهای زبده و ماهر هستی که حتی حیلههای کبک و حملههای شاهین در برابر تو چیزی نیستند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که هیچ فرصتی برای انجام کارهای غیر ممکن نیست، با دامن خود همیشه به انتقام توجه کن.
هوش مصنوعی: آتش یاد تو باعث شده تا به جواب آفرینش خود بپردازم.
هوش مصنوعی: با دقت و تأمل، شعرهایت را تحت تأثیر قرار دادهای و این باعث شده که شهرت دیگران در نظر تو پررنگتر شود.
هوش مصنوعی: کسی مانند تو که استعداد و تواناییاش را داشته باشد، وجود ندارد تا با موهبتش زندگیات را زیباتر کند. از آنچه که به دست آمده، باید استفاده کرد تا به خواستههایت دست یابی.
هوش مصنوعی: در گذشته، حضور افرادی مانند تو باعث شده که زمان به اوج شکوفایی خود برسد و آسمان به آرامش و سکون دست یابد.
هوش مصنوعی: من گفته بودم که خودم صحبت نکنم، اما آن تصمیم به من فشار آورد و مرا در تنگنا قرار داد.
هوش مصنوعی: این دو بیت را در دل نگه نمیدارم، زیرا بار سنگین غم و ناتوانی من را میفشارد.
هوش مصنوعی: ای دوست، ما در مدت زمان کوتاهی بر سر دست و دل بازی و بخشش با هم گپ زدهایم و سخن گفتهایم.
هوش مصنوعی: او به راحتی در مورد شعر من و شعار تو سخن میگوید، همانطور که نمیتوان سحر را مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: تا وقتی که تو در زندگی نیستی، زمانه از خیر و خوشی و دین خالی است.
هوش مصنوعی: هرگز در مورد یتیمان کوتاهی نکنید و همیشه به آینده و نتیجه کارهای خود توجه داشته باشید.
هوش مصنوعی: در روزهای دی وقتی که تو دور بودی، هم همان زمان برای تو چالشی بود و هم باعث آرامش.
هوش مصنوعی: از گوشههای آشیانهٔ مقدس، عقل روشن شما را مشاهده کرده و روحی پاک در کنارتان است.
هوش مصنوعی: عقل گفت که کلیم (موسى) فرزندش را دارد، ولی روح گفت که مسیح به پدرش مرتبط است.
هوش مصنوعی: صبر کن تا نتیجهٔ آفرینش به تو نشان دهد که تقدیر چگونه سمت چپ و راست را از هم تفکیک میکند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در دنیای امور و اتفاقات، چگونه میتوان تغییرات و تحولات را مشاهده کرد. به ویژه اشاره دارد به اینکه حتی شرایط سخت و دشوار نیز میتواند به جایی برسد که در آن چیزها به شکل جدیدی نمایان شوند.
هوش مصنوعی: تا ببینی که چطور آسمان با عظمت و بلندی، از نور چهرهاش عقبنشینی میکند.
هوش مصنوعی: در بهار، طبع جوانی سرشار از شادابی و نشاط است و این طراوت به زندگی تزریق میشود.
هوش مصنوعی: اگر تو در نگاه خود این دوران را نمیبینی، پس با چشمان خود به آن نگاه نکن.
هوش مصنوعی: بگذار تا این موجود نازکدل و ظریفی که به سرنوشت آسمانی وابسته است، در محیطی پایدار و جاودانه قرار گیرد.
هوش مصنوعی: منتظر بمان تا بر اسب سریع کلام، سخن را به بیان آورند و نفس گویندهاش را به زیور بیان بیارایند.
هوش مصنوعی: بگذار تا در کنار هم، زیبایی زلفهای پر پیچ و خم را از چهرهی گل نسرین تشخیص دهد.
هوش مصنوعی: حتی اگر صد قرآن بر آنها تأثیر بگذارد، هیچ چیزی در خم آسمان او نمیتواند با آن برابری کند.
هوش مصنوعی: در باغ طبیعی خود، او را از دیگران جدا نکن و به او لقب نازل نده.
هوش مصنوعی: چون به او بنگری، دنیا از تو گرفته میشود و تمامیتش را در خود میفشرد.
هوش مصنوعی: او کسی است که در برابر ساخت و سازهایش، برخی هنوز در قید و بند و محدودیتها هستند.
هوش مصنوعی: از زمان عهدهاش، به دور مهد او، مکان تأیید و آرامش او آماده شده است و زمانی که به خواب میرود، کنار او قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: عاشقی در حال یادگیری و درک عشق است، اما محبوب او هنوز در مرحلهی اولیهی وجود خود قرار دارد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که روح در بدن وجود دارد، زندگی ادامه دارد و تا زمانی که گنجینهای وجود دارد، دستگاهها و ابزار لازم هم به کار میروند.
هوش مصنوعی: جان پاک تو که منبعی از معناست، در مکان اندوه و غم هرگز ناخوش و حزین نماند.
هوش مصنوعی: شما و بهترینهای شما هر دو تحت حمایت حافظ و معین هستید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهمه شهر بود ازو آذین
در بریشم چو کرم پیله زمین
باغبان! زیر سرو بن منشین
نه کجا سرو نیست نیست زمین
نه همه سایه زیر سرو بود
زیر شاخ سمن شو و بنشین
باغ تو پر درخت سایه ورست
[...]
مجلس است این مگر بهشت برین
که بنای بهشت است بر این
پیکر بومش از بدایع روم
نقش دیوارش از صنایع چین
این ز دلها همی زداید زنگ
[...]
قدحی نوش کرد شاه زمین
شاه محمود سیف دولت و دین
تا که نفس چو آب او شد پاک
شد متین شخص او چو کوه متین
نز پی علتی و رنجی خورد
[...]
ای جمال ترا کمال قرین
طوق طوع تو بر شهور و سنین
از یمین تو ملک برده یسار
به یسار تو دهر خورده یمین
هر کجا حزم تو فرود آید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.