گنجور

 
انوری

ای فخر همه نژاد آدم

ای سیدهٔ زنان عالم

روح‌القدس از پی تفاخر

مهر تو نهاد مهر خاتم

سلطانت کریمةالنسا خواند

شد ذات شریف تو مکرم

راضی ز تو ای رضیةالدین

جبار تو ذوالجلال اکرم

در خدمت طالع تو دارد

سعد فلکی دو دست برهم

بر خستگی نیازمندان

پیوسته ز لطف تست مرهم

اسبی که عنان‌کش تو باشد

زاقبال شود چو رخش رستم

عمرت ندب هزار گردد

نراد فلک اگر زند دم

روح‌الله اگر چه بود عیسی

تو راحت روح و آن دل هم

موجود شداز تو جود و احسان

چونان که مسیح شد ز مریم

اقبال تو بر فزون به هر روز

در دولت خسرو معظم

آن پادشهی که خسروان را

از هیبت او فرو شود دم

از ورد و تضرعت سحرگاه

بنیاد بقای اوست محکم

با خاک در تو ز ایران راست

بر چهره صفای آب زمزم

در مدح و ثنات شاعران‌راست

تشریف و صلات خز معلم

ارواح ملک به ناله آمد

صوت تو گرفت چون ترنم

جز بر تو ثنا و مدح گفتن

باشد چو تیمم و لب یم

احباب ترا به زیر رانست

ز اقبال توبارگی و ادهم

اعدای ترا زه گریبان

طوقیست بسان مار ارقم

از قربت تو سرور و شادی

وز فرقت تو مراست ماتم

گیرد فلک ار بخشک ریشم

من در ندهم به خویشتن نم

بودی پدرم به مجلس تو

یاری سره و حریف محرم

تو شاد بزی که رفت و زو ماند

میراث به ماندگان او غم

ارجو که رهی شود ز لطفت

بر اغلب مادحان مقدم

تا هشت سپهر و چار طبع‌اند

آمیخته ز امتزاج بر هم

بادات بقا و عز و اقبال

بیش از رقم حروف معجم

ماه رمضان خجسته بادت

تا پیش صفر بود محرم