شهریارا بر سر دولت نثاری کردهای
در بهار از شادی و رامش بهاری کردهای
ما شنیدیم از بزرگان قصهٔ هر روزگار
روزگار ما به از هر روزگاری کردهای
جستهای شکر خدای و کردهای دین را عزیز
نیکنامی جستهای شایسته کاری کردهای
پادشاهان پیش ازین گر رسم نیکو داشتند
تو ز رسم پادشاهان اختیاری کردهای
در جهانداری حصار از سنگ و آهن ساختند
تو ز بخت و عدل و دینداری حصاری کردهای
تا تو را دادست یزدان هیبت و فرّ علی
تیغ گوهردار را چون ذوالفقاری کردهای
کی توان خواندن تو را چون رستم و اسفندیار
تا تو بر تخت شهنشاهی قراری کردهای
بینم اندر لشکر تو صدهزاران شیر نر
هر یکی را رستم و اسفندیاری کردهای
در همه کاری تو را میمون و فرخنده است فال
لاجرم فرخنده و میمون شکاری کردهای
چون سپهری کردهای خاک زمین از نعل اسب
وز سپاهت دشت را چون کوهساری کردهای
من چنان دانم همی کز خون نخجیر حلال
کوهسار و دشت را چون لالهزاری کردهای
ای خداوندی که بخت توست بر گردون سوار
بنده را بر مرکب دولت سواری کردهای
گوش دولت بشنود چون من ثنا گویم تو را
کز هنر درگوش دولت گوشواری کردهای
تا جهان باشد بمان در زینهار کردگار
زانکه در گیتی به شاهی زینهاری کردهای
با سعادت باشیا هرجا که باشی نیکبخت
کز سعادت بخت را آموزگاری کردهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.