ای تو را بر مه و زهره ز شب تیره ردی
زهره از چرخ به زیبایی تو کردندی
نه عجب گر کند از چرخ ندا زهره تو را
تا به مه بر ز شب تیره تو را هست ردی
لعبت چشم منی چشم منت باد نثار
راحت جان منی جان منت باد فدا
ای درخشنده بناگوش تو از زلف سیاه
همچو از ابر درخشنده بود شمس ضحی
راست گویی ز میان زره داودی
هر زمانی ید بیضا بنماید موسی
در عجم هست حدیث من و عشق تو چنانک
در عرب قصه سعدی و حدیث سلمی
نتراشیده به تیشه چو لب تو آزر
ننگاریده به خامه چو تو صورت مانی
در دو زنجیر و دو گلنار تو بیم است و امید
در دو بادام و دو مرجان تو دَردست و شفی
از دو مرجان شکری جز بدلی نفروشی
زین گرانتر به جهان کس نکند بیع و شری
تا تو بر برگ سمن مشک طلی کردستی
بارم از جَزع همی لؤلؤ بر زرّ طلی
من چنانم که به زاری سمرم چون مجنون
تو چنانی که به خوبی مثلی چون لیلی
آشنای تو منم در بر من مأوی ساز
بر بیگانه چه گردی و چه سازی مأوی
خانه من وطن توست و دلم خانه تو
تو همی جای دگر خانه چه گیری بکری
دور گشتن ز ره راست ضلالت باشد
این ضلالت نپسندد شرف دین هدی
زین دولت سر احرار رضی ملکان
قبلهٔ سعد و عُلو سعد علیّ عیسی
آن جوادی که فقیران را در تیه امید
منّت و سَلوت او هست چو مَنِّ و سَلوی
آنکه او از ستم و فتنه تهی کرد عجم
چون رسول عربی کعبه ز لات و عُزّی
ملک را با نظرش نیست نهیب از آفات
خلق را با کرمش نیست گزند از بلوی
به ازو هیچ خردمند و هنرمند نبود
نه به ایام سلیمان نه به عصر کسری
گر بود قطر ندی پاک ز باران بهار
هست نقش گهرش پاکتر از قطر ندی
هرکه را دوستی او بود امروز بشیر
نشنود روز قیامت ز قضا لا بُشری
در عجم چون شرفالدین نبود نیز کریم
در عرب چون اَسدالله نبود نیز فتی
ای خط تو بفروزد خطر کلک و دوات
چون ز تأیید شهنشه شرف تاج و لوی
کعبهٔ جودی و درگاه تو دشت عرفات
خلق عالم همه حجاج و سرای تو مِنی
بارگاه تو چو خلدست و تو چون رضوانی
کف کافیت چو کوثر قلمت چون طوبی
در کفایت ز تو خواهند بزرگان منشور
در فتوت ز تو پرسند کریمان فتوی
بخت بر جامه عمر تو کشیدست علم
دولت از نامهٔ فضل تو کشیده است سِحی
گاه فرهنگ و بلاغت که کند با تو جدل
گاه احسان و مروت که کند با تو مری
نسق و رونق ملک از هنر و سیرت توست
همچو ترکیب تن خلق ز ترتیب قوی
آب را ماند شکر تو که بر روی زمین
نیست بیشکر تو چندانکه بلادست و قری
به صبا ماند عدل و نظر تو که جهان
چون شود پیر پذیرد زصبا طبع صبی
جان پاک است مگر مهر تو از روی قیاس
زانکه بیمهر تو زنده نتوان بود همی
مهرهٔ شادی و شاه طرب حاسد تو
هست در ششدرهٔ محنت و دربند عزی
بدسگالی که کند بر هنر و نفس تو عیب
هرکه مدحی کند او را بود آن مدح هجی
نشنود زایر تو گاه نوال از تو نفیر
نشنود سایل تو گاه سؤال از تو عنی
با نعم جفت شود هر که شنید از تو نعم
وز بلا فرد شود هر که شنید از تو بلی
سیف و مَعن عربی پیش تو گر زنده شوند
هر دو گردند بری از صفت و از دعوی
سیف را با تو گه فضل نباشد برهان
معن را با توگه جود نباشد معنی
از بس اِنعام که با خلق جهان کردستی
یافتی بهرهٔ دنیا و نصیب عقبی
هم ثواب تو ز خالق بودت در عقبی
هم تورا هست زمخلوق ثنا در دنیی
بی قلم نقش کند دست قضا بر دل من
چونکند مدح تو بر خاطر من بخت املی
پیش مدح تو کجا کلک من آید به سجود
پیش طبعم به سجود آید طبع اعشی
در مُحرّم بپذیر از من و از خاطر من
عذر تقصیر که رفته است به عید اضحی
که رضای تو کشد نثر مرا بر نَثْره
که قبول تو برد شعر مرا بر شِعری
تاکه بعدست و مسافت ز سمک تا به فلک
تاکه فرق است و تفاوت ز ثری تا به علی
از فلک باد عُلی جایگه ناصح تو
جایگاه عدو تو زسمک باد ثری
نکتهٔ دفتر آمال تو باد از عصمت
نقطهٔ مرکز اقبال توباد از تقوی
شکر تو سائل و مدح تو در افواه روان
همچو اخبار نبی باد و چون آیات نبی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به ستایش و توصیف زیبایی و ویژگیهای شخصیتی محبوب شاعر میپردازد. شاعر از زیباییها و جلوههای مختلف معشوق خود صحبت میکند و او را به زهره و ماه تشبیه میکند. او به تاثیرات مثبتی که این عشق بر روح و جان او دارد اشاره میکند. همچنین به مقایسههای مذهبی و ادبی میپردازد و از هنر و بلاغت معشوق صحبت میکند. شاعر در ادامه به ارزشهای انسانی مانند صداقت و احسان اشاره دارد و عشق به معشوق را به عنوان نیرویی قدرتمند و شفادهنده توصیف میکند. در انتها، شاعر از قبول عذر و بخشش میخواهد و مدح خود را در مدح معشوق قرار میدهد.
هوش مصنوعی: ای تو که زیباییات مانند نور ماه و ستاره است و در تیرگی شب هم اثر روشنی از تو وجود دارد، چرخ (دوران) آسمان به خاطر زیباییات به تو افتخار کرده است.
هوش مصنوعی: شگفتی ندارد اگر اسمان به تو ندا دهد و ستاره زهره تو را تا ماه ببیند، زیرا در شب تاریک تو نشانی از تو وجود دارد.
هوش مصنوعی: چشمان تو بازیچهای برای من هستند و به خاطر راحتیام، روحت را نثار میکنم. جان من فدای توست.
هوش مصنوعی: چهرهات آنقدر زیباست که زلف سیاهت مانند نوری درخشان از آسمان صبح به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: شایسته است راستگویی از باطن خالص و درونی انسان نمایان شود و در هر زمانی نشانهای از صفات نیکو و وارستگی او دیده شود.
هوش مصنوعی: در سرزمین عجم، داستان من و عشق تو مانند داستان سعدی و سلمی در سرزمین عرب است.
هوش مصنوعی: لب تو همانند سنگی است که هنوز به زیبایی تراشیده نشده، و چهرهات نیکو و هنرمندانه است مانند نقاشی که با قلم خود کار کرده است.
هوش مصنوعی: در دو زنجیر و دو گلنار، هم بیم و هم امید وجود دارد. در دو بادام و دو مرجان، درد و شفا در دست است.
هوش مصنوعی: هیچ کس در دنیا نمیتواند معاملهای با ارزشتر از این دو مرجان ارزشمند را انجام دهد، بنابراین تو هیچ چیزی جز آنها را نخر و نفروش.
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو بر روی برگ سمن عطر خوش مشک پاشیدهای، من نیز در گرما و تنگنای زندگی مانند مروارید بر روی طلا میدرخشم.
هوش مصنوعی: من همچون مجنون در حال ناله و زاری هستم، و تو هم مانند لیلی در زیبایی و سادگی خود قرار داری.
هوش مصنوعی: من آشنای تو هستم، پس از من پذیرایی کن. چرا با بیگانهها وقتگذرانی میکنی و برای آنها جایی فراهم میکنی؟
هوش مصنوعی: خانه من برای توست و دلم نیز خانه توست. تو در جایی دیگر چگونه میتوانی خانهات را پیدا کنی؟
هوش مصنوعی: انحراف از مسیر صحیح باعث گمراهی میشود و این گمراهی شایسته مقام والای دین و هدایت نیست.
هوش مصنوعی: از این نعمت بزرگ، چهرهٔ آزادگان خوشحال است و بستری برای خوشبختی و عظمت عیسی در نظر گرفته شده است.
هوش مصنوعی: خداوندی که به فقیران کمک میکند و دستشان را میگیرد، مانند من و سالوی دیگر، امید و شادی را برای آنها به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: کسی که عجم را از ظلم و آشوب پاک ساخت، مانند پیامبر عربی است که کعبه را از بتهای لات و عُزّی پاک کرد.
هوش مصنوعی: سلطان را با نگاهش از آسیبهای مردم خبری نیست و با مهربانیاش از بلاهای زندگی در امان است.
هوش مصنوعی: هیچ کسی به اندازه او از نظر هوش و هنر وجود نداشت، نه در زمان سلیمان و نه در دوران کسری.
هوش مصنوعی: اگر قطرهای از آب چشمهای پاک باشد، بهار درخشندگی و زیباییاش از آن قطره نیز بیشتر است.
هوش مصنوعی: هر کسی که در دنیا دوستش را دارد، امروز در روز قیامت بشارت خوشی نخواهد شنید و برای او خبری نخواهد بود.
هوش مصنوعی: در بین ایرانیان کسی به بزرگی شرفالدین وجود ندارد و در عربها نیز کسی به بزرگی اَسدالله نیست.
هوش مصنوعی: ای خط تو آنچنان زیبا و ارزشمند است که میتواند حتی خطر قلم و دوات را تحت تأثیر قرار دهد، زیرا تایید و حمایت پادشاه به آن اعتبار و ارزش میبخشد.
هوش مصنوعی: کعبه بر فراز کوه جودی قرار دارد و در ورودی تو، دشت عرفات است؛ همگان به عنوان زائران به سوی تو میآیند و محل اقامتشان منی است.
هوش مصنوعی: کاخ تو مانند بهشت است و تو همچون فردی از نعمتهای بهشت. دستانت مانند آب کوثر پاک و گلهای طوبی هستند.
هوش مصنوعی: بزرگان از تو میخواهند و به تو نیاز دارند، و مردان با فضیلت درباره رفتار و منش تو سوال میکنند. کریمان و اهل فضل به تو مراجعه میکنند تا از تو آگاهی بگیرند.
هوش مصنوعی: سرنوشت بر زندگی تو تأثیرگذار است و علم و دانش، قدرت و موفقیت تو را از نامهی سرنوشتت به دست آورده است.
هوش مصنوعی: بعضی اوقات فرهنگ و هنر با تو درگیر میشود و برخی اوقات هم رفتار خوب و انساندوستی تو را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: ظاهر و زیبایی این ملک به خاطر هنر و شخصیت توست، همانطور که ترکیب بدن انسان به خاطر نظم و تناسب اعضای قوی اوست.
هوش مصنوعی: آب مانند شکر است، اما بدون وجود تو، مانند آن است که شکر را بر روی زمین نداشته باشیم. هرچند که سرزمینها و شهرها وجود دارند، ولی بدون تو، ارزش و شیرینی آنها کم رنگ میشود.
هوش مصنوعی: عدالت و نگاه تو به صبا مانند است؛ وقتی که دنیا پیر میشود، به واسطهی نسیم صبا، روح جوانی را میپذیرد.
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که دل و جان آدمی پاک و خالص است، مگر اینکه عشق و محبت تو در آن وجود داشته باشد. زیرا بدون عشق تو، هیچکس نمیتواند ادامه حیات دهد.
هوش مصنوعی: مهرهٔ شادی و پادشاه خوشحالی، که حسادت تو را دارد، در زندگی پر از سختی و در بند عزی است.
هوش مصنوعی: کسانی که به هنرت انتقاد میکنند، اگر کسی آنها را ستایش کند، بدان که آن ستایش چیزی جز حماقت نیست.
هوش مصنوعی: زائر تو نمیتواند صدای ناله تو را بشنود، و سائل تو از تو سوالی نمیپرسد.
هوش مصنوعی: هر کسی که از تو چیز خوب بشنود، به خوبی و نعمتی دست مییابد، و کسی که از تو چیز بد بشنود، از مشکلات و بلاها دور خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر سیف و معن، که نامهایی عربی هستند، در حضور تو زنده شوند، هر دو از ویژگیها و ادعاهای خود آزاد خواهند شد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی همراه تو هستم، نیازی به استدلال و دلیل برای اثبات فضیلتی نیست، چون خود تو برتری و کرامت را به وضوح نشان میدهی. همچنین، حضور تو به وضوح نشاندهنده generosity و بخشش است و نیازی به توضیح در مورد آن نیست.
هوش مصنوعی: به خاطر لطف و احسانی که به مردم کردهای، سهمی از دنیا و پاداشی در آخرت نصیبت شده است.
هوش مصنوعی: ثواب و پاداش تو از طرف خالق در منابع نیکی که در آخرت داری، هرچند در دنیا نیز مردم تو را ستایش میکنند و از تو نام نیک میبرند.
هوش مصنوعی: دست تقدیر بر دل من نقشی بدون قلم میزند و چطور میتواند ستایش تو را در ذهن من به جا بگذارد، ای بخت املی؟
هوش مصنوعی: در برابر ستایش تو، قلم من چه اندازه میتواند به خاک بیفتد؟ طبیعت من هم به احترام تو به سجده میآید، مانند طبیعت اعشی.
هوش مصنوعی: در ماه محرم از من و به خاطر من عذرخواهی کن، چون عید قربانی به پایان رسیده است.
هوش مصنوعی: آنگونه که رضایت تو نوشتار مرا شکل میدهد، همینطور پذیرش تو شعر من را به سویی دیگر میبرد.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان تفاوتهای عمیق و فاصلههای زیادی میان دو چیز اشاره دارد. در ابتدا، فاصله بین سمک و فلک را در نظر میگیرد که نشاندهندهی فاصله زیادی در معنی و مفهوم است. سپس به تفاوت بین ثری و علی اشاره میکند که به نوعی دیگر، تفاوتهای عمیق و بارز را بیان میکند. به طور کلی، این بیت بر اهمیت فاصله و تفاوت میان دو چیز مختلف تأکید دارد و نشان میدهد که چگونه برخی از تفاوتها بسیار برجسته و قابل توجه هستند.
هوش مصنوعی: ای بادهی عزیز، در کوه و دشت، سرنوشت تو یا بر دوش ناصح است یا بر دوش دشمن.
هوش مصنوعی: حیثیت و آرمانهای تو باید از پاکدامنی و برترین ویژگیهای تو نشات بگیرد، که به وسیلهٔ تقوا به دست میآید.
هوش مصنوعی: شکر تو باعث میشود که مردم دربارهات صحبت کنند و ستایش تو در زبانها جاری است، مانند احادیث پیامبر و مانند آیات او.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از خر و پالیک آن جای رسیدم که همی
موزهٔ چینی میخواهم و اسب تازی
آب انگور خزانی را خوردن گاهست
که کس امسال نکردهست مر او را طلبی
هنری مرد نباشد بر هر کس خطری
چون چنین است ترا چیست کنون زین هنری
ز محل کرد بدین شهر مرا دهر جدا
ز خطر کرد بدینجای مرا چرخ بری
بی محل باشم لیکن نه بدین بی محلی
[...]
نکند دانا مستی نخورد عاقل می
ننهد مرد خردمند سوی مستی پی
چه خوری چیزی کز خوردن آن چیز ترا
نی چون سرو نماید به مثل سرو چو نی
گر کنی بخشش گویند که می کرد نه او
[...]
سرو سیمین من ای من ز غمت زرین پی
دل من با تو چرا چون دل تو با من نی
آن سرافرازی چون سرو تو با من تا چند
وین چونی بی تو تهی دل بدن من تا کی
چون نی تافته ام پی سپر ای آخته سرو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.