ای گوهری که سنگ یمانی توراست کان
ای آتشی که هست تورا آب در میان
فردست گوهر تو چو ذره در آفتاب است
پاک است کوکب تو چو کوکب بر آسمان
آن آتشی که در شررت مضمر است آب
آن پیکری که در بدنت مدغم است جان
چرخی و هست بر سر مردان تو را مدار
نجمی و هست با دل شیران تو را قران
چون عقل جای خویش همی جویی از دماغ
چون هوش قوت خویش همی سازی از روان
اندر زبان ملت تازی تورا سخن
واندر دهان دولت باقی تو را زبان
در کشور از حصول جزایر دهی خبر
بر منبر از فتوح مداین دهی نشان
نرمی چو پرنیان و کبودی چو لاجورد
واراسته به لولو و پروین تو را میان
لؤلؤ که دید بیخته بر روی لاجورد
پروین که دید ریخته بر روی پرنیان
آنی که روز حرب سرافرازی از یمین
و آنی که گاه ضرب نسب داری از یمان
در باغ کارزار درخت ظفر تویی
دست یلان تو را چمن و بارت ارغوان
کار تو در خزانهٔ کان بر نظام بود
از بهر دست میر برون آمدی زکان
در کان تورا خدای جهان معجز آفرید
در دست میر معجز ملک خدایگان
میر اجل علی فرامرز خسروی
رستم رسوم و معن معانی و سام سان
افراسیاب ملک و سیاوخش روزگار
اسفندیار دهر و منوچهر دودمان
و هو الموید الملک العادل الذی
مَن جَدَّه و دَولَتِه ما ارادَکان
گشت از مناقب دو علی بخت من بلند
شد بر مدایح دو علی طبع من روان
پیغمبر گزیده بدان بود شاد دل
جغری بک ستوده بدین هست شادمان
آن بود بر مخالف اسلام کامکار
وین هست بر مخالف اسلام کامران
اچنان بود مصطفی را در حربکارساز
وین هست پادشا را در ملک پهلوان
ای اختیار خلق و تورا جود اختیار
ای قهرمان ملک و تورا بخت قهرمان
از سر و سیرت تو همی برخورد خرد
در قَدر و قُدرت تو همیگم شودگمان
آنجا که تو کمان کشی ای میر شیر گیر
بس میر کاو خجل شود و بشکند کمان
و آنجا که تیر خویش سوی دشمن افکنی
گردد کمان دشمن تو تیر خیزران
و آنجا که تو عنان نهنگان کنی سبک
در پیش پادشا شکنی لشکری گران
کاری است کار تو همه جامع برآمده
شاه از تو شادکام و وزیر از تو شادمان
واجب شدست مدح تو بر خُرد و بر بزرگ
لازم شدست شکر تو بر پیر و بر جوان
ای قلعههای دین تو را عقل کوتوال
ای خانههای ملک تو را تیغ پاسبان
دانم شنیدهای تو خداوند حال من
کز فرقت پدر تن من بود ناتوان
بودم میان خلق چو آشفتگان تباه
بودم به گرد شهر چو دیوانگانَ نوان
سروی بدم فتاده و پژمرده بر زمین
بر آسمان کشید مرا خسرو زمان
دادم لقب معزّی و بشنید شعر من
چون دید در مدیح زبانم گهر فشان
میرا منم به خدمت تو نایب پدر
الحدَ فیالشَمایلِ والحمدُ فیاللِسان
گرگُلستان شعر ز بلبل تهی شدست
بشنو نوای بچهٔ بلبل زگُلسِتان
فرخنده بود بر مُتَنَبّی بساط سیف
چونانکه بر حکیم دقیقی چَغانیان
فرخندهتر بساط تو بر منکه یافتم
از تو سعادت و شرف و عمر جاودان
گر پیش شهریار مرا حِشمتی نهی
حاصل کنم به دولت تو گنج شایگان
تا بر امید و بیم بودگشت روزگار
تا بر زیان و سود بود عادت زمان
بادا مخالفان تورا بیم بیامید
بادا موافقان تو را سود بیزیان
چندانکه شادمان بتوان زیست تو بمان
چندانکه در جهان بتوان ماند تو بمان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مدح و ستایش شخصیتی بزرگ و با فضیلت میپردازد که او را به عنوان جواهر و گوهر یمانی توصیف میکند. شاعر او را آتشینی میداند که در دلش آب است و اشاره به نور و درخشش او دارد. شاعر به ویژگیهای فرحبخش او، مانند قدرت و قهرمانی، اشاره میکند و او را دارای نبوغ و شجاعت میداند. همچنین، او را در میدان جنگ و در عرصه قدرت و سیاست ستایش میکند و از نعمت وجود او برای جامعهاش سخن میگوید. در نهایت، شاعر آرزو میکند که این شخصیت همیشه در اوج بماند و مخالفانش در تنگنا باشند، در حالی که دوستان و موافقانش به سعادت و کامیابی دست یابند.
هوش مصنوعی: ای گوهر ارزشمند که مانند یاقوت هستی، تو همان آتشی هستی که در دل خود آب را نگه میدارد.
هوش مصنوعی: فردا، ارزش و جایگاه تو مانند دانهای در تابش آفتاب است و این نشان میدهد که تو از پاکی و روشنی خاصی برخوردار هستی. همچنین، مانند ستارهای که در آسمان میدرخشد، وجود تو نیز درخشان و ارزشمند است.
هوش مصنوعی: آتش نهفته در شرارتهای تو، مانند آبی است که در جسم تو وجود دارد و جان تو را زنده نگه میدارد.
هوش مصنوعی: به دور تو میچرخند و به خاطر توست که مردانگی را در سر دارند و با قلبهای شیران، تو را میستایند.
هوش مصنوعی: وقتی عقل به دنبال جایگاه خود میگردد، از تواناییهای ذهنی استفاده میکند و از روح خود قدرت میسازد.
هوش مصنوعی: تو در زبان عربها صحبت میکنی و در دهان افرادی که در قدرت هستند، تو را تحسین میکنند.
هوش مصنوعی: در سرزمین من، از پیروزیها و فتوحات، اخبار زیادی در حال انتشار است و از این دست موفقیتها در بین مردم نقل میشود.
هوش مصنوعی: نرمی و لطافت تو همچون پارچهای نرم و لطیف است و رنگ آبیات مانند سنگ لاجورد. تو را به زیبایی و جلوهای مانند مروارید و ستارهی پروین میستایم.
هوش مصنوعی: لؤلؤ که بر روی زمینهای آبی و زیبا پاشیده شده، شبیه به ستارههای درخشان است که بر روی پارچههای نرم و مجلل پخش شدهاند.
هوش مصنوعی: در روز جنگ، تو سرافراز و برتر از دشمنان هستی و زمانی که هیچ کس در مقابلت نیست، ضربههای تو با قدرت و شجاعت به هدف میخورد.
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، تو درختی از پیروزی هستی. دستان پهلوانان به تو وابسته است و چمن و گلهایت مانند گل ارغوان زیبا و باارزش هستند.
هوش مصنوعی: تو در خزانهٔ گنجینهها به خوبی مهارت پیدا کردهای و به همین دلیل به کمک دست کسی از آنجا بیرون آمدی.
هوش مصنوعی: در وجود تو، خداوند جهان معجزهای خلق کرده است و در دستان فرمانروای جهان معجزاتی از ملکوت وجود دارد.
هوش مصنوعی: مردی به نام فرامرز، شجاعت و بزرگی رستم را دارد و در دنیای حقیقت و معانی عمیق مانند سام سان است.
هوش مصنوعی: افراسیاب پادشاهی و سیاوش جوانی در زمان اسفندیار و منوچهر، نمایانگر نسل و تاریخ است.
هوش مصنوعی: اوست منبع قدرت و حمایتگر پادشاهی عادل که هر کس به سختی و تلاش خود به اهدافش دست یابد، به آنچه میخواهد میرسد.
هوش مصنوعی: از فضایل و ویژگیهای دو علی، بخت من بالا رفت و ذوق و استعداد من به سرودن درباره آن دو علی روان و شاداب شد.
هوش مصنوعی: پیامبر انتخاب شده، خوشحال و شاداب است و او کسی را که ستایش کرده، شادمان میبیند.
هوش مصنوعی: آن شخصی که در مقابل اسلام موفق نشده است، در واقع به پیروزی دست نیافته است.
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، مصطفی (پیامبر اسلام) مانند یک کاردان و با استعدادی عمل میکند، همچنین شاه (پادشاه) در سلطنت خود مانند یک قهرمان است.
هوش مصنوعی: ای کسی که بر تمام مخلوقات تسلط داری و بخشش تو را برگزیده است، ای فاتح و بزرگترین در سلطنت، بخت و سرنوشت تو همچون یک قهرمان است.
هوش مصنوعی: از حالت و ظاهر تو خود عقل و خرد به این نتیجه میرسند که در عظمت و توانایی تو چه اندازه باید فکر کرد.
هوش مصنوعی: هرگاه تو در مقام قدرت و تسلط قرار بگیری، باعث میشوی که دشمنان و حریفان، حتی اگر قوی هم باشند، به زانو درآیند و از ترس شکست، خود را نابود کنند.
هوش مصنوعی: هرگاه تو تیر خود را به سوی دشمن پرتاب کنی، همان کار باعث میشود که کمان دشمن تو نیز به تیرهای خیزران تبدیل شود.
هوش مصنوعی: و در جایی که تو کنترل نهنگان را به دست میگیری، به راحتی مقابل پادشاهی که لشکری بزرگ دارد به پیروزی میرسی.
هوش مصنوعی: کار تو همه چیز را تحت تأثیر قرار داده و باعث رضایت شاه و خوشحالی وزیر شده است.
هوش مصنوعی: مدح و ستایش تو بر همه افراد، چه کوچک و چه بزرگ، ضروری شده است و نیز شکرگزاری و قدردانی از تو بر همه، چه سالمند و چه جوان، واجب گردیده است.
هوش مصنوعی: ای دیوارهای دین، عقل نگهبان توست و ای خانههای پادشاهی، تیغ نگهبان از تو محافظت میکند.
هوش مصنوعی: میدانم که تو از حال من با خبری، چون دوری پدر باعث شده که من احساس ضعف کنم.
هوش مصنوعی: در میان مردم به حالتی آشفته و نابسامان بودم، مانند کسانی که در شهر دیوانهوار میگردند.
هوش مصنوعی: سروی که قبلاً جوان و سرزنده بود، حالا بر زمین افتاده و پژمرده شده است. این وضعیت مرا به یاد شاه محبوب زمانهام میاندازد که مانند آن سرو، به آسمان کشیده و بزرگوار است.
هوش مصنوعی: من به او عنوان تسکیندهنده دادم و او وقتی شعر من را شنید، با دیدن ستایشهای زبانم، پر از شادی و خرسندی شد.
هوش مصنوعی: من هستم در خدمت تو، مانند نماینده پدرم، که زیباییها را میبیند و شکر و سپاس را بر زبان میآورد.
هوش مصنوعی: باغ شعر به خاطر غیبت بلبل خالی شده است، اما اکنون صدای نوزاد بلبل از آن درختان به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره شده است که فرخنده برای یک شاعر بزرگ مثل متنبّی، مانند اینکه برای یک حکیم بزرگ همچون دقیقی، عزت و احترام قائل شده است. این نشاندهندهی اهمیت جایگاه و ارزش بزرگان در ادبیات و علم است.
هوش مصنوعی: سفرهی تو برای من سرشار از خوشبختی است، چرا که از تو خوشی، عظمت و زندگیای پایدار به دست آوردهام.
هوش مصنوعی: اگر در حضور پادشاه، احترام و ارادتی به من عطا کنی، به برکت وجود تو به نعمت و ثروت بزرگی دست پیدا میکنم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که امید و ترس وجود دارد، روزگار در حال تغییر است و عادت زمان بر اساس نفع و ضرر است.
هوش مصنوعی: بگذار دشمنانت نگران و ناامید باشند و دوستانت از همکاری با تو سودی بدون آسیب ببرند.
هوش مصنوعی: هرچقدر که میتوانی با شادی زندگی کن، در همان اندازه بمان. و تا جایی که میتوانی در این دنیا باقی بمان، در همانجا بمان.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هان! صائم نوالهٔ این سفله میزبان
زین بی نمک ابا منه انگشت در دهان
لب تر مکن به آب، که طلقست در قدح
دست از کباب دار، که زهرست توامان
با کام خشک و با جگر تفته درگذر
[...]
گفتم نشان ده از دهن ای ترک دلستان
گفتا ز نیست ، نیست نشان اندرین جهان
گفتم که ساعتی ببر من فرونشین
گفتا که باد سرد زمانی فرو نشان
گفتم که باد سرد زیان داردت همی
[...]
بگشاد مهرگان در اقبال بر جهان
فرخنده باد بر ملک شرق مهرگان
سلطان یمین دولت میر ملوک بند
محمود امین ملت شاه جهان ستان
شاهی که پشت صد ملک کامران بدید
[...]
بنگر بدین رباط و بدین صعب کاروان
تا چونکه سال و ماه دوانند هردوان
من مر تو را نمودم اگرچه ندیده بود
با کاروان رباط کسی هر دوان دوان
از رفتن رباط نه نیز از شتاب خود
[...]
گویی که ماه و مشتری از جرم آسمان
تحویل کرده اند بباغ خدایگان
وز ماه و مشتری شده آن خاک پرنگار
نوری عجیب صورت و شکلی بدیع سان
نی نی ، که ماه و مشتری از وی ربوده اند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.