مانَد به صنوبر قدِ آن تُرکِ سَمَن بر
گر سوسن آزاد بود بار صنوبر
آن سوسن آزاد پر از حلقهٔ زنجیر
و آن حلقهٔ زنجیر پر از تودهٔ عنبر
گر هست رخش پاکتر از نقرهٔ صافی
ور هست رخش سرختر از لالهٔ احمر
آن نقرهٔ صافی که نهفته است به سنبل
وان لالهٔ احمر که سرشته است به شکّر
یک روز گذرکرد بر او حور بهشتی
یک بار بر او کرد نظر ماه منور
از صورت او حور شد آراسته صورت
وز پیکر او ماه شد افراخته پیکر
بودند به صورتگری و بتگری استاد
هم مانی صورتگر و هم آزر بتگر
لیکن ننگاریده چون او خامهٔ مانی
لیکن نتراشیده چون او رندهٔ آزر
تا از بر گلبرگ سمن برگ فکنده است
چون حلقهٔ چنبر خم آن زلف مُعَنبَر
بازیگری آموزد هر روز دل من
باشد که جهد بیرون از حلقهٔ چنبر
ای زلف دلاویز تو حلقه شده بر ماه
من در غم آن حلقه چو حلقه شده بر در
در دیدهٔ من رشتهٔ گوهر بگسسته است
تا دیدهام اندر دهنت رشتهٔ گوهر
گه کام من از فکرت موی تو شود خشک
گه چشم من از حسرت روی تو شود تر
خسته چه کنم جان به جفای چو تو جانان
بسته چه کنم جان به هوای چو تو دلبر
تا فاخته مهری تو و طاووس کرشمه
عشق تو چو باز است و دل من چو کبوتر
بیچاره کبوتر که در او چنگ زند باز
هم سوده شود بالش و هم خسته شود پر
ای عاشق آشفته حذر کن ز ره عشق
کز گنج شدی درویش از رنج توانگر
عسقی که تورا رنج دهد بر چه بکارست
شو خدمت آن کن که تو را گنج دهد بر
نصر دول و زین ملل میر خراسان
اصل ظفر و فتحْ ابوالفتحِ مظفر
آن بار خدایی که ز تعظیم و جلالت
با فرق زحل پایهٔ او هست برابر
اندر ملکوت ازل از حشمت نامش
خورشد شده خاطب و گردون شده منبر
ایام نمودست ز بهروزی او فخر
اعلام فزودست ز پیروزی او فر
بر رزمگهش رشک برد روضهٔ رضوان
وز بارگهش فخرکند گنبد اخضر
تیزست بدو دولت سلطان معظم
تازه است بدو ملت مختار پیمبر
در صنع چه جودش چه نم قطرهٔ باران
در خشم چه فعلش چه تف شعلهٔ آذر
در وهم ندارد مدد نعمت او حد
وز نطق ندارد عدد منت او مر
هرگز نرسد خاطر شاعر به کمالش
هرگز نرسد دست منجم سوی اختر
ممکن نشود در سخن اندازهٔ مدحش
ممکن نشود زاویه بر شکل مدور
ای مهر سعادت شده در مهر تو مُدغَم
ای کار نحوست شده در کین تو مُضمَر
عالی به تو نام پدران تا گه آدم
باقی به تو جاه پسران تا گه محشر
شاکر ز تو شاهنشه و راضی به تو دستور
روشن به تو لشکرگه و خرم به تو لشکر
آباد بر آن شاه که دارد چو تو مونس
آباد بر آن شهر که دارد چو تو داور
تا کرد قضا صورت ترکیب تو موجود
توفیق مرکب شد و تایید مصور
شد عقل چو شاگرد و ضمبر تو چو استاد
شد جود چو فرزند و مزاج تو چو مادر
گر پیش دم جود تو سنگ آید و پولاد
پولاد منقش شود و سنگ معطر
ور پیش تف تیغ تو نیل آید و زنگار
زنگار طبرخون شود و نیل مُعَصفَر
گر روی زمین یافتی از دست تو باران
خاکش همه زر بودی و خارش همه عنبر
ور عزم سکندر همه چون عزم تو بودی
پنهان نشدی چشمهٔ حیوان ز سکندر
تأیید همیشه تَبعِ بخت تو باشد
بخت تو مقدم شد و تایید موخّر
بر گردن و بر تارکِ حوران بهشت است
از نام تو پیرایه و از مدح تو افسر
ای میر جوانبخت که چشم فلک پیر
یک میر ندیدست و نبیند کس دیگر
سرمه است مرا خاک قدمهای تو در چشم
تاجست مرا خاک قدمهای تو بر سر
در حضرت و در غیبت تو ساختهام من
جان دفتر مدح تو و دل کاتب دفتر
طبعم چو بهشت است و ثنای تو چو رضوان
شکر تو چو طوبی و مدیح تو چو کوثر
جز شُکر تو و شُکر برادرت نگویم
تا هست ز اِنعام تو و جود برادر
برآخور من مرکب و در خانهٔ من فرش
در غیبهٔ من جامه و درکیسهٔ من زر
تا باشد از اجرام گهی سعد و گهی نحس
تا باشد از احکام گهی خیر و گهی شر
بادند هوا جوی تو اجرام یکایک
بادند ثناگوی تو اجسام سراسر
پیمان تو را تاجوران گشته متابع
فرمان تو را ناموران گشته مسخر
فرختر و خوشرامتر امروز تو از دی
وامسال تو از پار همایونتر و خوشتر
رایت سوی مدحتگر و چشمت سوی معشوق
گوشت سوی خنیاگر و دستت سوی ساغر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وصف زیبایی و جذابیت معشوق و همچنین جلال و شکوه یک پادشاه پرداخته است. شاعر از زیباییهای معشوق، به ویژه زلف و چهرهاش، به عنوان نمادهایی از عشق و آرزو یاد میکند و عشق را به صورت یک بازی معرفی میکند که دلش را به شدت درگیر کرده است. در ادامه، شاعر به عظمت و بزرگی پادشاهی میپردازد که با ویژگیهای برجستهاش در دنیا جلب توجه میکند و در مقایسه با دیگران، همواره در اوج است. او از هنر و شکوه خویش به عنوان یک نعمت الهی یاد میکند و در نهایت سپاسگزاری از این دوگانگی عشق و سلطنت را در زندگیاش بیان میکند.
هوش مصنوعی: اگر ساقهی صنوبر به قد و زیبایی آن دختر ترک باشد، در آن صورت سوسن هم باید آزاد و دلکش باشد تا بتواند جایگاه صنوبر را بگیرد.
هوش مصنوعی: این گل سوسن زیبا و آزاد در واقع درون زنجیرها محبوس است و این زنجیرها نیز پر از عطر و بوی خوش عنبر هستند.
هوش مصنوعی: اگر چهرهاش از نقرهی خالص نابتر باشد یا اگر چهرهاش سرختر از گل لاله باشد،
هوش مصنوعی: آن نقرهی خالصی که در گل سنبل پنهان است و آن لالهی قرمزی که با شکر آمیخته شده است.
هوش مصنوعی: روزی، یک حور بهشتی از کنار او گذشت و نگاهی به او انداخت، مانند ماهی که درخشان و نورانی است.
هوش مصنوعی: چهره او همچون حوری زیبا و آراسته است و جسم او مانند ماهی است که با زیبایی و انسجامی خاصی شکل گرفته است.
هوش مصنوعی: در گذشته، هنرمندان زیادی در زمینهی مجسمهسازی و ساخت بتها وجود داشتند. به نوعی میتوان گفت که هر دو نقش در یک جا جمع شدهاند؛ هم هنرمند مجسمهساز و هم سازنده بت.
هوش مصنوعی: اما هرگز قلمی مانند قلم مانا نداشتهاید، و همچنین هیچ وسیلهای به مانند رندهٔ آزر نداشتهاید.
هوش مصنوعی: تا برگ های سمن از روی گلبرگش افتاده است، مانند حلقه ای از چنبر، زلف معطر او خم شده است.
هوش مصنوعی: هر روز بازیگری به دل من آموزش میدهد که تلاش کنم تا از دام و محاصرهای که در آن هستم، رها شوم.
هوش مصنوعی: تو با زلف زیبایت مانند حریری به دور چهرهام حلقه زدهای و من در غم و اندوه این حلقه، همچون حلقهای که بر در باشد، به انتظار نشستهام.
هوش مصنوعی: در چشمان من رشتهٔ زیبایی از گوهرها پاره شده است، اما زمانی که به دهان تو نگاه میکنم، دوباره زیبایی و تجلی را میبینم.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات افکار من درباره تو باعث میشود که دلم به شدت بیاحساس و سرد شود، و گاهی اوقات اشکهایم از حسرت دیدن تو سرازیر میشود.
هوش مصنوعی: من خستهام و نمیدانم چه کار کنم، زیرا تو به من ظلم کردی و قلبم به یاد تو بیتاب است.
هوش مصنوعی: تا وقتی که پرنده خوش صدا و زیبا برای تو میخواند و پرندهای با زیباییهای خاص به وفور در اطراف توست، دل من همچون کبوتر، دلباخته و پریشان است.
هوش مصنوعی: کبودری که مورد حمله قرار میگیرد، نه تنها بالهایش آسیب میبیند، بلکه از شدت فشار و استرس نیز خسته میشود.
هوش مصنوعی: ای عاشق نگران، از مسیر عشق دوری کن، چرا که از گنج عشق به خاطر رنج، به فقری دچار شدهای که با نعمتهای اسباب راحتی به دست آوردهای.
هوش مصنوعی: هر درد و رنجی که تو را آزار میدهد، بیفایده است. به جای آن، به کسی خدمت کن که برایت ثروت و خوبی به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی به شخصیت و بزرگی یک فرد اشاره دارد که از خراسان آمده و نماد پیروزی و موفقیت است. او به عنوان یک حامی ملتها و قدرتها شناخته میشود و افتخارات بسیاری را به دست آورده است.
هوش مصنوعی: خدای بزرگ و با عظمت، که مقام و جایگاهش به قدری بلند و باشکوه است که زحل، سیارهای به این بزرگی، در برابر او قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: در عالم ابتدایی، از شکوه و جلال او، نامش به مانند خورشید درخشان است و آسمان همچون منبری است که در آن جایگاه قرار دارد.
هوش مصنوعی: روزها به خوشی و کامیابی او اشاره دارند و باعث افتخار میشوند، چرا که پیروزیهای او بیشتر و بیشتر میشود.
هوش مصنوعی: بر سر میدان نبردش، باغ بهشت به او حسد میبرد و از کاخاش، گنبد سبز به خود میبالد.
هوش مصنوعی: دولت و قدرت سلطان بزرگ تازه و نویدبخش است و ملت نیز به خوبی تحت رهبری پیامبر بزرگوار خود قرار دارد.
هوش مصنوعی: در هنر و آفرینش او، سخاوتش چون قطرهٔ باران است و در خشم و شدت عملش، مانند شعلهٔ آتش میسوزد و میتازد.
هوش مصنوعی: خداوند نعمتهایی دارد که به هیچ تصوری نمیگنجند و کلامی برای وصف آنها کافی نیست. بنابراین، نمیتوان برای این نعمتها حد و اندازهای تعیین کرد.
هوش مصنوعی: شاعر هرگز به آرزوهایش نمیرسد و همچنین منجم هم به ستارههایش دست نخواهد یافت.
هوش مصنوعی: مدح و ستایش او به قدری بزرگ و بینظیر است که در کلمات نمیتوان آن را به درستی بیان کرد، همانطور که نمیتوان یک زاویه را بر روی یک دایره طراحی کرد.
هوش مصنوعی: ای نور خوشبختی، در پرتو محبت تو پنهان شدهام، و ای کارهای بد، به خاطر دشمنی تو در درونم نهفته است.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش مقام و جایگاه مهمی که فرد در میان نسلهای پیشین و آینده دارد، اشاره میکند. میگوید که نام و مقام پدران تا زمان آدم (انسان نخستین) در تو نهفته است و از طرفی، جایگاه پسران نیز تا روز قیامت به تو مرتبط است. به طور کلی، این عبارت نشاندهندهی پیوند عمیق میان گذشته و آینده و اهمیت فرد در این زنجیره است.
هوش مصنوعی: شکرگزار تو، ای شاه بزرگ، و خشنود از دستورات تو. به تو محل لشکر و شادی میبخشد.
هوش مصنوعی: خوشا به حال شهری که سلطانی چون تو دارد و خوشبختی بر آن حاکم است، همانطور که خوشحال است آن شهری که داوری چون تو دارد.
هوش مصنوعی: زمانی که قضا و قدر بر اساس چهره و ترکیب تو برآیند، توفیق و موفقیت به صورت یک وسیلهای برای تأیید و شکلگیری در میآید.
هوش مصنوعی: عقل مانند شاگردی شده است و تو همچون استاد او هستی. بخشندگی مانند فرزندی است و طبیعت تو مانند مادر اوست.
هوش مصنوعی: اگر در برابر بخشش تو سنگ هم قرار گیرد، سنگ به زیبایی و عطر تبدیل میشود و حتی پولاد نیز زیبا و دلنشین میشود.
هوش مصنوعی: اگر در برابر تیغ تو، نیل (رنگ آبی) به وجود بیاید و زنگار بر آن نشیند و نیل به رنگ زرد درآید.
هوش مصنوعی: اگر بر روی زمین حتی یک نقطه از وجود تو پیدا میشد، بارانهای آن خاک همه طلا میشدند و خارهایش عطر و بوی خوشی مانند عنبر داشتند.
هوش مصنوعی: اگر اراده و عزم سکندر مثل اراده تو بود، آنگاه چشمه حیات از سکندر پنهان نمیماند.
هوش مصنوعی: راضی بودن و موفقیت همیشه وابسته به شانس و بخت تو است. اگر شانس تو به خوبی پیش برود، تأیید و حمایت لازم نیز به دنبال آن میآید.
هوش مصنوعی: نام تو چون زینتی بر گردن و بر سر حوریان بهشت است و ستایش تو همچون تاجی بر سر آنها میدرخشد.
هوش مصنوعی: ای جوان خوشبخت، چشمان زمانه هرگز کسی چون تو را ندیده و نخواهد دید.
هوش مصنوعی: خاک پای تو برای من مانند سرمهای در چشمانم است و این خاک برای من چون تاجی بر سرم میباشد.
هوش مصنوعی: من در حضور و حتی در غیبت تو، جان و دل خود را صرف نوشتن مدح و ستایش تو کردهام.
هوش مصنوعی: طبیعت من مانند بهشت زیباست و ستایش تو همانند بهشت رضوان خوشبو میباشد، شکرگزار تو به مانند درخت طوبی و مدح و ستایش تو همچون آب کوثر خنک و گواراست.
هوش مصنوعی: هیچکس جز تو و برادرت را شکرگزاری نمیکنم، زیرا تنها از لطف و بخشش شماست که زندگیام پر از نعمت است.
هوش مصنوعی: مرا در حیات و زندگیام، وسائل و امکاناتی فراهم است؛ در خانهام فرش دارم، در غیابم لباسهای شیک وجود دارد و در کیفم هم پول هست.
هوش مصنوعی: جهان پر از عناصر مختلف است که گاهی به بهرهمندی و گاهی به زیان ما میانجامند. همچنین، قوانین حاکم بر این جهان نیز میتوانند به سود ما و یا به ضرر ما باشند.
هوش مصنوعی: هوا و بادها به مانند جویهای تو هستند و هر یک از موجودات به نوعی در حال ستایش تو میباشند. اجسام و مخلوقات به طور کامل به عظمت و نامتجلی تو اشاره دارند.
هوش مصنوعی: قرارداد تو باعث شده که پادشاهان پیرو دستورات تو باشند و ناموران تحت فرمان تو قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: امروز تو از دیروز شادتر و زیباتری، و امسال تو از پارسال باشکوهتر و خوشایندتری.
هوش مصنوعی: به سمت کسی که تو را ستایش میکند نگاه کن و چشمانت را به معشوقت دوخته نگهدار. گوشهایت به صدای نوازندگان گوش بسپار و دستت را به سمت جام بگذار.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بسیار دعا کردم کاین روز ببینم
امروز بدیدم ز دعا کردن بسیار
ای چنبر گردنده بدین گوی مدور
چون سرو سهی قد مرا کرد چو چنبر
وز موی و رخم تیرگی و نور برون تاخت
تا زنده شب تیره پس روز منور
هر وعده و هر قول که کرد این فلک و گفت
[...]
دهقان به تعجب سر انگشت گزانست
کاندر چمن و باغ ، نه گل ماند و نه گلنار
پر بار بسال اندر یکبار بود گل
روی تو مرا هست همیشه گل پر بار
ای آذر تو بافته از غالیه چادر
اندر دل عشاق ز دست آذرت آذر
زلفین تو ریحان دل عشاق تو جنت
دیدار تو خور دیده عشاق تو خاور
نه سرو سهی چون تو و نه لاله خودرو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.