چون مرا دولت وصل تو، شبی روزی نیست
زانکه در مذهب من، عیدی و نوروزی نیست
گفتم آن لعل صفت محنت من برشکند
چرخ پیروزه ندا کرد که پیروزی نیست
چند گوئی، که بدآموزی صاحب غرض است
عادت بوالعجب توست، بدآموزی نیست
بیلکی باز کن از غمزه، بدآموزان را
زانکه در عادت تو سنت دلدوزی نیست
غم دلسوختگان، دامن تو کی گیرد
در جهان تو. چو غمخواری و دلسوزی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.