گنجور

 
اثیر اخسیکتی

در خون دل نشاندم روی ازفراق رویش

قدی چو سرو گردم موی از فراق رویش

جوئی است ز آب خضرش، در چشمه لب من

بر شیب رخ براندم، جوی از فراق رویش

تا آب صبح صادق، رویش بگشت برشب

بر خاک تیره دادم، خوی از فراق رویش

در لاله می، نه بینم رنگ از وصال رنگش

وز گل نمی پذیرم بوی از فراق رویش

بی گوی غبغب او چوگان قد اثیر است

چوگان هربلا را، گوی ازفراق رویش

 
 
 
کاشی‌چینی - بازی جورچین ایرانی