سجده بردم بدرش دوش چو تنها گشتم
آمد آنشمع برون ناگه و رسوا گشتم
عاقبت نقد مرا دل خود داد بدست
سالها گرچه بدر یوزه دلها گشتم
منم آن ذره که بی نام و نشان میباشم
بهوا داری خورشید تو پیدا گشتم
وقت آنست که در میکده افتاده شوم
جبر آن عمر که بیهوده بهر جا گشتم
اهلی از کعبه چو حاجی نزنم لاف که من
خادم میکده بودم چه بصحرا گشتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وفور و عظمت نعمتهای الهی اشاره میکند که در دل و زندگی انسانها وجود دارد. او بیان میکند که هر چیزی که بخواهیم، به جز بخت، در اختیار داریم و در دلمان چیزی ارزشمند نهفته است. شاعر همچنین به زیباییها و نشانههای عشق اشاره میکند و میگوید اگرچه ممکن است برخی مشکلات وجود داشته باشد، اما ارزش و زیبایی عشق در این مشکلات نیز قابل مشاهده است. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که با وجود همه اینها، نباید ادعای نداشتن چیزی کنیم، چرا که همه چیز در دل ما موجود است.
هوش مصنوعی: دیشب وقتی تنها شدم، به خاطر زیباییاش سجده کردم. ناگهان، آن شمع نورانی ظاهر شد و من شرمسار شدم.
هوش مصنوعی: در نهایت، قلب خود را به من سپرد، هرچند که سالها در جستجوی دلها بودم.
هوش مصنوعی: من همان ذرهای هستم که بدون نام و نشانی وجود دارم، اما با محبت و توجه تو، ای خورشید، به وجود آمدم و نمایان شدم.
هوش مصنوعی: زمان آن فرا رسیده که به میکده بروم، زیرا دیگر نمیخواهم به خاطر عمر بیهودهای که داشتم، در هر جایی سرگردان باشم.
هوش مصنوعی: اگر از کعبه به عنوان یک حاجی یاد نکنم، نباید بگویم که من خدمتگذار میکده بودهام، چرا که به بیابان رفتهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر سر کوی تو هرگاه که پیدا گشتم
سگ کویت به فغان آمد رسوا گشتم
طوطی ناطقهام قوت گفتار نداشت
دیدم آئینهٔ روی تو و گویا گشتم
کام جان با خط سبز و لب جانبخش تو بود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.