عیش اگر خواهی سگ خوبان مردم زاده باش
بنده ایشان شو از فکر جهان آزاده باش
لاله تا در بند جام می بود با می بود
نکته یی گفتم توهم دربند جام باده باش
کس نگوید لاابالی شو بده مستی ز دست
همچو صوفی باده نوش و بر سر سجاده باش
منزل عشق است خواهی کعبه خواهی میکده
راه یکرنگش مده از دست و بر یک جاده باش
بیخبر منشین که ناگه میشود محمل روان
گر هوای کعبه جان میکنی آماده باش
گر دلت آیینه عشق است روی از خود متاب
پاک کن خاطر زهر نقشی و لوح ساده باش
میوه کز خامی نیفتد سنگ نا اهلان خورد
فارغند افتادگان اهلی تو هم افتاده باش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یا بیا افتادگان را دست گیر، افتاده باش
یا نداری دست دل بردن برو دلداده باش
خامه ی نقش آفرینت هست، لوحی ساده جو
ورنه پیش خامهٔ نقاش لوح ساده باش
گر بسر سودای غوغای خداوندیت هست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.