چون شیشه پرم از غم پیمان گسل خویش
بگذار که خالی کنم از گریه دل خویش
گر سوزش پروانه ز نزدیکی شمع است
من سوختم از دوری شمع چگل خویش
داغ سگ کویت همه را خط غلامی است
ما نیز نهادیم برین خط سجل خویش
حقا که برابر نکنم عیش دو عالم
با شادی گه گاه و غم متصل خویش
هرچند که اهلی ز جهان مهر گیاجست
بویی نشنیدست مگر ز آب و گل خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از معشوق میخواهد که زلفش را به تاب نیاورد و برایش مشکلاتی ایجاد نکند. او از طبیب (معشوق) درخواست دارد که بخاطر او بیمار را فراموش نکند. شاعر به معشوق میگوید که گرد و غبار او به پایش نمیرسد و از او میخواهد که از دامنش دور نکند. او همچنین از معشوق میخواهد که به زیباییهای خود نگاه کند و در مورد دلش از او میخواهد که در مشکلات به او توجه کند و از نیازش غافل نشود. در نهایت، شاعر به آتش عواطف و آه دلش اشاره میکند که او را میسوزاند.
هوش مصنوعی: من همچون شیشهای هستم که از اندوه و غم پر شده، بیچاره با قول و قرارهایی که شکسته شده، بگذارید تا اشکهای دل خود را بیرون بریزم و این بار را سبک کنم.
هوش مصنوعی: اگر پروانه به خاطر نزدیکی به شمع میسوزد، من نیز از دوری شمع خودم میسوزم.
هوش مصنوعی: عشق و علاقه به تو برای ما افتخار بزرگی است و ما نیز با کمال خرسندی نام خود را در لیست عاشقان تو ثبت کردهایم.
هوش مصنوعی: درست است که من لذت و خوشی زندگی در دو جهان را با شادیهای گاه به گاه و غمهای پیوستهام برابر نمیگذارم.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه اهلی (مخلوقی) از جهان عشق و محبت دور شده، اما هیچ بویی را جز از آب و خاک خود احساس نکرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.