گنجور

 
اهلی شیرازی

کاکل شکست و شد گره کار بسته تر

کار دل شکسته ما شد شکسته تر

ابرو گشاده بود و مرا کار بسته بود

بر زد گره بر ابرو و شد کار بسته تر

اکنون طمع به خسته غم نیست کز دلش

آتش بلندتر شد و افغان نشسته تر

در انتظار روز دگر چند جان دهد

بیمار دل که روز به روز است خسته تر

بازآ که ما بیاد تو از نقش دیگران

دل شسته ایم و دیده ز دل نیز شسته تر

اهلی بیمن عشق تو ای آفتاب حسن

باشد همیشه روز بروزش خجسته تر

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode