یارم وداع کرد و ز آغوش میرود
نام وداع می برم و هوش میرود
زان خون دل ز دیده روانست کز نظر
آن نورسیده سرو قباپوش میرود
دوش آن نشاط خنده و امروز گریه یی
کز خاطرم نشاط شب دوش میرود
بی دوست دیک سینه غم جوش میزند
وین خون دیده بر رخ از آن دوش میرود
مشکل حکایتی است که رنجد ز ناله یار
وزناله کار عاشق خاموش میرود
ای باد یاد سنبل و گل پیش ما مکن
چون حرف از آن دو زلف و بناگوش میرود
اهلی زجور یار غباری شد و هنوز
دنبال آن سوار قباپوش میرود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.