گنجور

 
اهلی شیرازی

دل ز فریب گلرخان بی تو شکیب چون کند

کیست که خار خار تو از دل ما برون کند

هجر تو جانگداز شد وصل تو جانگدازتر

کار دلم ز دست شد هم تو بگو که چون کند

گر بچمن گذر کنی گل چو بتان ز رشگ تو

چهره خود بناخنان پیش تو غرق خون کند

چند برانی ام ز در چون سگ و بازخوانی ام

کی سگ آزموده را کس دگر آزمون کند

بوی جنون اگر دمد از دم عاشقان چه شد

هرکه نشست با پری چون حذر از جنون کند

اهلی خسته درد تو هم ز تو می کند نهان

زان رخ زرد خویشرا پیش تو غرق خون کند