گنجور

 
اهلی شیرازی

خط سبزی که سر از لعل تو برخواهد کرد

تاچه با جان من خسته جگر خواهد کرد

بر رخ همچو گلت سبزه که برمیخیزد

رستخیزی است که جان زیر و زبر خواهد کرد

رخنه ها در دل من میکند آن خط دگرم

نه که راضی بهمین است دگر خواهد کرد

در دل آن روز که آتش زدی ام می گفتم

کاخر این دود دلم در تو اثر خواهد کرد

ملک دل جای تو ای رشک بتان خواهد بود

تو درون آی که جان عزم سفر خواهد کرد

برهمن وارم اگر زنده در آتش سوزی

کافرم گر دلم از عشق حذر خواهد کرد

یار بر تربت اغیار چو باد از گذرد

اهلی سوخته دل خاک بسر خواهد کرد