بر من خسته رقیبان چو گذر می آرند
می طپد دل که از آن مه چه خبر می آرند
زان شهیدان ترا دست در آغوش خودست
که خیال تو در اندیشه به بر می آرند
چشم خون ریز بپوشم ز رخت لاله صفت
گرم از کاسه سر چشم بدر می آرند
از تو چون سایه گریزند بتان هر طرفی
که تو خورشیدی و کم تاب نظر می آرند
سوخت از خوی تو اهلی چو دمی با تو نشست
پس حریفان تو چون با تو بسر می آرند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زان جفاپیشه، کسانیکه خبر میآرند
از خجالت بر من حرف دگر میآرند
دشمنان بس که به کام دل خویشم بینند
هر زمان سوی من زار، گذر میآرند
غیر گویا شده افسرده، که امروز از یار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.