گنجور

 
اهلی شیرازی

گرمی کوثر بدان لبهای خندان داده اند

جرعه دردی بما هم دردمندان داده اند

آنهمه خوبی که یوسف داشت در مصر جمال

از ملاحت دلبر مارا دو چندان داده اند

شاخ گل میافتد از رشک سهی قدان بخاک

کاینهمه شوخی باین بالا بلندان داده اند

پیش آن مژگان ساحر سامری گوساله است

بازی صد سامری آن چشم بندان داده اند

آب چشم و آتش آ]م نگیرد در دلش

چون کنم کاو را دل سختی چو سندان داده اند

ازغم هجران بمردن رست جان و خرم است

چون کسی کاو را خلاص از بند و زندان داده اند

رفت اهلی از جهان چونشمع خندان لب برون

جان بجانان عاشقان سرمست و خندان داده اند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode