هیچ لب تشنه به میخانه سری بر نکند
گر لبی از کرم پیر مغان تر نکند
توسن ناز مکن زین پی گلگشت چمن
تا صبا خاک ره از دست تو بر سر نکند
نکند نرگس خونخوار تو ساغر گیری
تا کسی خون دل از دیده بساغر نکند
وعده کام مکن از دهن خویش بکس
کاین سخن یکسر مو کس ز تو باور نکند
ملکت عشق کلیدش بکف فرهادست
خسرو این ملک بشمشیر مسخر نکند
هجر و وصل و غم و شادی همه از دوست خوشست
عاشق آن به که بخود هیچ مقرر نکند
اهلی از ساقی دوران طمع صاف مکن
تا دل صافیت از درد مکدر نکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنچ روی تو کند نور رخ خور نکند
و آنچ عشق تو کند شورش محشر نکند
هر کی بیند رخ تو جانب گلشن نرود
هر کی داند لب تو قصه ساغر نکند
چون رسد طره تو مشک دگر دم نزند
[...]
طبع دانا الم دهر مکدر نکند
گرد بر روی گهر آن همه لنگر نکند
به خیالی نتوان غرهٔ تحقیق شدن
گر همه حسن دمد آینه باور نکند
میدهد عاقبت کار حسد سینه به زخم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.