گنجور

 
اهلی شیرازی

ساقی ز زهر چشم بمن قهر میکند

تریاک باده در دهنم زهر میکند

خورشید من جهان جمال است اگرچه ماه

خود را بحسن شهره صد شهر میکند

ما دل بریده ایم ز پیوند روزگار

کاین نوعروس، ملک بقا مهر میکند

بر کشتگان عشق ندارد تفاوتی

گر یار می نوازد و گر قهر میکند

اهلی بکام دشمن اگر شد روا بود

زان رو که دوستی طمع از دهر میکند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode