فیروزی بخت همه کس لعل تو بخشید
فیروزه ما بود که هرگز ندرخشید
چشم همه بر راه تو بازاست و تو از ناز
یکچشم زدن رو ننمایی چو مه عید
هرچند که دوری ز نظر یاد وصالت
هرگز نظری از دل ما دور نگردید
بی داغ محبت نتوان رفت ز عالم
خوش وقت کسی کز چمن عمر گلی چید
جان بنده خلق خوش ساقی است که هرگز
از بی ادبی های من مست نرنجید
اهلی رسی از عشق مجازی به حقیقت
گر یار به تحقیق شناسی نه بتقلید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پیرامن آن کاشته سرو سمن و بید
بر دامن این رسته گل و لاله و شمشاد
چون رکن دکانم نبود قبله اومید
چون قرص ضمیرم نبود قرصه خورشید
هر که مزروع خود بخورد به خوید
وقت خرمنش خوشه باید چید
ای بلبل خوش نغمه ز ما باد سلامت
مرغ که در سدره همین نغمه سراید
هر نام تو از آن شد خرد از ما در فطرت
کاین خرده شناسی همه از طبع نوازید
هر نقش که در پرده نهفتی زنی و چنگ
[...]
ور بگفتی مه برآمد، بنگرید
ور بگفتی سبز شد آن شاخ بید
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.