گنجور

 
اهلی شیرازی

گل به یاد عارضت دل را گشادی می‌دهد

نیست چون روی تو اما از تو یادی می‌دهد

از تو چون نالم که این جورم نه امروز است و بس

بخت من دایم مرا کافرنهادی می‌دهد

گرچه بیداد توام از گریه می‌سوزد ولی

کشته لعل توام کز خنده دادی می‌دهد

خوش بهشتی نقد دارد در جهان هرکس که یافت

مجلس عیشی که ساغر حورزادی می‌دهد

اهلی از نرد فلک غافل مشو گر عاقلی

نیست بی‌مکری گرت نقش مرادی می‌دهد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode