گنجور

 
اهلی شیرازی

میرود از برم دگر، تا ببر که میرود؟

تازه تر چه نخل گل در نظر که میرود؟

توسن خشم کرده زین، دامن ناز بر زده

طرف کلاه کرده کج تا بسر که میرود؟

بسته میان بچابکی رهزن دین عاشقان

راه میزند دگر بر گذر که میرود؟

در بدریم در طلب ما و دل از پیش ولی

من بدر دل آمدم دل بدر که میرود؟

گر همه با حریف خود دست زنند در کمر

دست ضعیف چون منی در کمر که میرود؟

بی لب شکرین او من چه کنم شکر لبان

تلخی زهر حسرتم از شکر که میرود؟

زخم فراق بر جگر اهلی زار اگر نخورد

اینهمه سیل خون بگو کز جگر که میرود؟