ای شاه حسن آنکه ترا تخت و تاج داد
ما را بگوشه نظری احتیاج داد
جام جم از حقیقت لعلت خبر نداشت
عشقم نشان بجوهر جام زجاج داد
جانم نماند هیچ تو دانی و تن دگر
تا کی توانم از ده ویران خراج داد
من خسته حریصم و جویم شراب وصل
دلبر طبیب حاذق و صبرم علاج داد
ساقی بیا که رونق ازین بزم رفته بود
اهلی دگر بگوهر نظمش رواج داد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.