ای شاه حسن آنکه ترا تخت و تاج داد
ما را بگوشه نظری احتیاج داد
جام جم از حقیقت لعلت خبر نداشت
عشقم نشان بجوهر جام زجاج داد
جانم نماند هیچ تو دانی و تن دگر
تا کی توانم از ده ویران خراج داد
من خسته حریصم و جویم شراب وصل
دلبر طبیب حاذق و صبرم علاج داد
ساقی بیا که رونق ازین بزم رفته بود
اهلی دگر بگوهر نظمش رواج داد