کس نبودش خبر از زشتی و زیبایی ما
آتش دل علم افروخت به رسوایی ما
ما ز صد نکته حسن تو یکی می بینیم
بیش ازین نیست در آیینه بینایی ما
یوسفا، با همه حشمت نظری کن که هنوز
سر سودای تو دارد دل سودایی ما
آن چنان زد ره ما لعل تو ای آب حیات
که بشست از دل ما نقش شکیبایی ما
اهلی استاد تو عشق است سخن گو که برد
زنگ از آیینه دل طوطی گویایی ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یار بی پرده کمر بست به رسوایی ما
ما تماشایی او ، خلق تماشایی ما
قامت افروخته میرفت و به شوخی میگفت
که بتی چهره نیفروخت به زیبایی ما
او ز ما فارغ و ما طالب او در همه حال
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.