گنجور

 
اهلی شیرازی

چو نافه تا جگرم غرق خون نخواهد شد

خیال خال تو از دل برون نخواهد شد

جفا بر اهل محبت ز گردش فلک است

فلک بطالع ما واژگون نخواهد شد

بروزگار شدم بت پرست و توبه ز عشق

بروزگار شود هم کنون نخواهد شد

مباد کز سر کویت روم و گر بروم

بغیر بخت بدم رهنمون نخواهد شد

چو لاله ظاهر حالم بجرعه یی خوش کن

اگر چه مرهم زخم درون نخواهد شد

اگر چه باد فنا بیستون ز جای برد

غبار کوهکن از بیستون نخواهد شد

به زخم هجر نهادیم همچو اهلی دل

طمع ز وصل بریدیم چون نخواهد شد