در عشق اگر از کشته شدن مرد بماند
تا روز قیامت رخ او زرد بماند
دوزخ به از افسردگی صحبت خامان
ای عشق مهل کاتش ما سرد بماند
گردی است تر ابر دل از این سوخته خرمن
ترسم که نمانم من و این گرد بماند
در سینه ام از عشق تو دردی است مگو چیست
بگذار که تا در دلم این درد بماند
گر در همه عالم زند آتش رخ ساقی
افسرده دل صومعه پرورد بماند
تا کی دلم از طلمت بخت سیه خود
در حسرت خورشید جهانگرد بماند
در وادی وصل تو رسد اهلی محزون
آن روز که از خلق جهان فرد بماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.