آن گل چو شمع بر من مدهوش میزند
خونم ز شوق تیغ دگر جوش میزند
چون شمع هرکه سوخته شد دل نهد به نیش
خام است عاشقی که دم از نوش میزند
هم خود مگر ز لطف بفریاد من رسد
زین زخمها که بر من خاموش میزند
گفتی مرو ز هوش بوصلش، چنان کنم
کاول بیک کرشمه ره هوش میزند
دام ره است خرقه صد پاره هوش دار
کان خرقه پوش راه قبا پوش میزند
اهلی مگو که که کشت مرا در گوش او
کاین نکته پهلویی به بنا گوش میزند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق عاشقانه و درد و شوقی که شاعر تجربه میکند، پرداخته است. شاعر از عشق و زیبایی معشوق سخن میگوید و به تب و تاب خود اشاره میکند. او به مخالفت با خامی عاشقان اشاره میکند که به سادگی از عشق صحبت میکنند. همچنین، به زخمهای عاطفی و دلهرههای درونی خود اشاره دارد و میگوید که اگر کسی به او کمک نکند، در این درد غرق خواهد شد. این شعر به نوعی هشدار نیز میدهد که هیجان عشق و زیبا بودن آن میتواند خطرناک باشد. در نهایت، شاعر به نکتهای اشاره میکند که دیگران نمیدانند چه عذابی در دل او وجود دارد.
هوش مصنوعی: آن گل مثل شمع باعث مستی من شده و از شوق خونم به جوش میآید.
هوش مصنوعی: هر کسی که در عشق آسیب ببیند و به شدت رنج بکشد، مانند شمعی است که میسوزد. عاشق واقعی کسی است که فقط از زیباییها صحبت نمیکند و درگیر درد و سختیهای عشق میشود.
هوش مصنوعی: تنها لطف و رحمت خداوند میتواند به کمک من بیاید، چرا که این درد و زخمها، به آرامی بر من نواخته میشوند و کسی جز او نمیتواند به فریادم برسد.
هوش مصنوعی: گفتی که از یاد او دور نشو، اما من به گونهای عمل میکنم که حتی با یک اشاره، عقل و حواسم تحت تأثیر قرار بگیرد.
هوش مصنوعی: در این بیت به این معنی اشاره شده که ظاهر و لباس افراد نمیتواند نشاندهندهی درستی یا نادرستی آنها باشد. دامهایی که در راه است، به معنای مشکلات و موانع است و اشاره به این دارد که باید مراقب بود و فریب ظاهر را نخورد. در نهایت، کسی که درونش به حقیقت نزدیکتر است، اهمیت بیشتری دارد تا فقط ظاهری آراسته داشته باشد.
هوش مصنوعی: اهلی نگویید که او مرا گرفتار کرده است، زیرا این موضوع حتی در گوش او هم نخواهد رفت و جایگاهی ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن طره چون علم به سر دوش می زند
نازک سبک عنان به کف هوش می زند
زنهار به هوش باش در این بزم آتشین
تا نغمه حلقه ای به در گوش می زند
من در نفس گدازی و این عشق بدگمان
[...]
خط تو راه دین ودل وهوش می زند
ته جرعه ای است این که به سرجوش می زند
از خط سبز مستی حسن تو کم نشد
این می به شیشه رفت وهمان جوش می زند
بر آتش عذار تو دامان دیگرست
[...]
از نکهت تو باده ره هوش می زند
گل را حدیث روی تو بر گوش می زند
در آه و ناله مصلحت خویش دیده ایم
از پختگی ست گر می ما جوش می زند
مغرور صبر خویش مشو در جفای دوست
[...]
از روی لاله رنگ تو خون جوش می زند
بوی تو راه قافلهٔ هوش می زند
چون کاکلت، مدام نباشد سیاه مست
در صبح عارضت، می سرجوش می زند
هر گه که دل به یاد لبی جوش می زند
صد موج بوسه بر لب خاموش می زند
گردم به گرد مست شرابی که بی دریغ
خود را به زور غمزه در آغوش می زند
بر هم نمی زند مژه، چشم تحیرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.