گنجور

 
اهلی شیرازی

آب حیات اگر بسر کوی او رود

شاید که در زمین ز خجالت فرو رود

گر آرزوی حلقه فتراک او کنیم

بسیار سر که در سر این آرزو رود

گر بحث بر سرست به پیش سگان فکن

من کیستم که بر سر من گفتگو رود

هرگز مرید پیر مغان زرد رو نشد

هرجا رود بهمت او سرخ رو رود

دارم هزار نکته شیرین ولی مپرس

وقت سخن گهی است که می در سبو رود

اهلی همیشه دانه خالی چو مور جست

ترسم که زیر خاک درین جستجو رود