گنجور

 
اهلی شیرازی

بهر جان قصد تو گر بر دل مجروح بود

جان به شکرانه دهد هر که سبکروح بود

مردم ای مرهم دل عاقبت انصاف بده

دل من تا بکی از داغ تو مجروح بود

در چنین بحر بلا مردمک دیده بس است

که بطوفان غم آسوده تر از نوح بود

در مسجد همه وقتی نگشایند به خلق

در میخانه عشق است که مفتوح بود

جان من با تو توان نسبت شخصی کردن

که سرا پای وجودش همه از روح بود

حال اهلی که چه شمع از غم دل میسوزد

گر نیاید بزبان پیش تو مشروح بود