گنجور

 
اهلی شیرازی

خوشم به هجر تو گر وصل صد حضور آرد

که این صفای دل افزاید آن غرور آرد

درآ بصحبت مستان که شمع قامت تو

بیکقدم که نهد صد صفا و نور آرد

بروزگار تو از صابری نشان نبود

مگر که مادر گیتی دل صبور آرد

کرا مجال؟ بنزدیکی توای خورشید

که تاب دیدن خورشید هم زدور آرد؟

اگر نسیم تو ای گل صبا برد در باغ

هزار بلبل شوریده در نفور آرد

کسی که در سر کوی تو سرزند برخشت

اگر حکایت جنت کند قصور آرد

پیام دوست که آرد به بیکسان اهلی

سروش غیب مگر مژده سرور آرد