گنجور

 
اهلی شیرازی

محرومی ما جز گنه بخت نباشد

ورنی دل کس نیز چنین سخت نباشد

گر در سر و سامان زدم آتش مکنم عیب

آنرا که جگر سوخت غم رخت نباشد

هرگز نپذیرد رقم نقش محبت

هر سینه که چون آینه یک لخت نباشد

از شوق تو در سر هوس خاک نشینی است

آنرا که سر تاج و دل تخت نباشد

از تیرگی بخت شدی اهلی از او گم

یارب که کسی چون تو سیه بخت نباشد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode