دل کارزوی وصل تو در سینه او بود
تیغ تو کلید در گنجینه او بود
چون لاله بهر دل که نگه کردم ازین باغ
داغ کهنش از غم دیرینه او بود
ماهیت خورشید چو دریافتم آخر
عکسی ز جمال تو در آیینه او بود
آه از ستم چرخ که با هرکه نشستم
گویا غم عالم همه در سینه او بود
آن شیخ که میگفت که ما فاسق و مستیم
فسق همه در یک شب آدینه او بود
ای برهمن از خرقه چو صوفی بدر آمد
زنار تو یکموی ز پشمینه او بود
غافل مشو از اهلی مسکین که همه عمر
چرخ از سبب مهر تو در کینه او بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.