گنجور

 
اهلی شیرازی

گرم چو شمع برد یار سر چه خواهد شد

بغیر از آن که بمیرم دگر چه خواهد شد

بیک نگاه تو از قید جان توان رستن

اگر نگاه کنی اینقدرچه خواهد شد

مبند در بمن ای گلشن جمال که من

گدای یک نظرم یک نظر چه خواهد شد

من از تو روی نتابم ز بیم رسوایی

چنانکه من شده ام زین بتان بتر چه خواهد شد

مدار دست ز زنار زلف او اهلی

اگرچه دین ببرد گو ببر چه خواهد شد