گنجور

 
اهلی شیرازی

گر بعد عمری یکنفس مارا نظر سویش بود

کی را مجال یک نظر از تندی خویش بود

مژگان پرخون عاشقش گل را چه بیند کز جگر

چون ارغوان پر گاله یی بر هر سر مویش بود

آن گلشن خوبی که در نگشود بر باد صبا

گویا نمیخواهد که کس آسوده از بویش بود

لاف محبت چون زنم چون ننگ ناید از منش

آنکس که گر خواند سگم ننگ از سگ کویش بود

یارب به بینم ساعتی کان آفتاب نیکویان

از اوج ناز آید فرو میلی بدین سویش بود

من پیر عاشق پیشه ام جور جوانان خوش کشم

کانکس که نیکو روی شد کی نیکی خویش بود

دوری نباشد گر کند جان در سر و کار نظر

اهلی که خصم جان او چشم بلاجویش بود

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode