گنجور

 
اهلی شیرازی

گر سگان تو انیس من محزون شده اند

آهوانند که همصحبت مجنون شده اند

ایکه در حلقه بزم طربی یاد آور

زان اسیران که درین دایره بیرون شده اند

خاک راهند ز جور تو بتان با همه ناز

نازنینان بنگر کز ستمت چون شده اند

آفتابی تو و عیسی صفتان ذره تو

خاک راهند اگر بر سر گردون شده اند

تو خطان با همه جان بخشی لعل لب خوش

فتنه آن خط سبز و لب میگون شده اند

دل پریشانی عشاق چو اهلی ز لب است

دردمندان تو آشفته نه اکنون شده اند