بی بخت و یارم مرا از مرگ چشم یاری است
این بخت خواب آلوده را خواب اجل بیداری است
خورشید بیمار تو شد رنگش گواهی میدهد
افتان و خیزان بر زمین از غایت بیماری است
دوری نباشد گر ز من پهلو تهی سازد سگت
کز پهلوی من وز و شب بیچاره در خونخواری است
چشمت خدنگ غمزه را از چپ نمود و راست زد
باما هنوز آن عشوه گر در شیوه عیاری است
بس لاله رخ کز داغ تو همچون گل رعنا شده
تن زرد و بیمار از غمت رویش ز خون گلناری است
مستم کن از لب کانچنین صبح قیامت شد مرا
دانی که در صبحی چنین مستی به از هشیاری است
آن نوغزال مست را از زاری عاشق چه غم
کان آهوی مشکین نفس اهلی سگ بازاری است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.