مرا چو شبنم از آن مایه حیات کم است
که آفتاب مرا با من التفات کم است
چرا چو آب حیات از لبم نبخشی جان
مگر دهان تو از چشمه حیات کم است
زکوه میوه خوبی چو جستم از دهنت
لب تو گفت که این میوه را زکوه کم است
بخنده شکر لعلت نبات را بشکست
بدین حلاوت لب کوزه نبات کم است
بحسن و خلق و وفا چون تو آدمی نبود
نه آدمی که ملک هم بدین صفات کم است
خلاصی من پیر از غم جوانان نیست
ز دام عشق نکویان ره نجات کم است
ثبات مهر چه جویی ز گلرخان اهلی
برو که نوگل این باغ را ثبات کم است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.