برقی که ز نعل فرس سیم تنی خاست
آهی است که از سینه خونین کفنی خاست
پروانه صفت آتش غیرت جگرم سوخت
هرگه که از آن شمع بمجلس سخنی خاست
بر محنت فرهاد بسی گریه که کردم
هرجا که صدای طبر کوهکنی خاست
بی باده من امروز بسی تازه دماغم
بویی مگر از جانب گل پیرهنی خاست
حال شب اهلی چه شناسی تو که هر صبح
چون گل ز برت غنچه لبی سیم تنی خاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.