جان من در دوستی نامهربان میبینمت
آنچه بودی پیش ازین اکنون نه آن میبینمت
با من دلخسته تا درسر چه داری از جفا
کاینچنین ای شوخ با خود سرگران میبینمت
گرچه ای مقصود دل گویی که در یاری ترا
این چنین یارم ولی کم آنچنان میبینمت
جور خلقی میکشم تا پا به کویت مینهم
جان به لب میآیدم تا یک زمان میبینمت
گرچه از جور تو جانم شد چو اهلی ناتوان
همچنان آرام جان ناتوان میبینمت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوست میگفتم ترا زاول نه آن میبینمت
دشمن دل بودی اینک خصم جان میبینمت
نه همین در کاخ دل با چشم جان میبینمت
در جهان با چشم صورت بین عیان میبینمت
تو کجا و مهر و کین من، من از سودای عشق
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.