گنجور

 
اهلی شیرازی

ای که می‌پرسی که با دل هم‌سخن در خانه کیست

طوطی حیران چه می‌داند که در آیینه کیست

مار گنج عشق یار از عقل ما کی دم زند

غیر محرم آگه از نقد دل گنجینه کیست

کی زند بر سینه سنگ از دست دل دیوانه وار

هر که دریابد که با دل همنشین در سینه کیست

من نمیگویم که بود از باده شب مست و خراب

نرگست گوید که مست از باده دوشینه کیست

چرخ هم در کینه عاشق بود سنگ غمش

جان من در عالم عشق از حسد بی کینه کیست

حال پیر می فروش از من مپرس ایشیخ شهر

من چه میدانم که شیخ مسجد آدینه کیست

جان من خلقی ز عشقت گر چو اهلی دم زنند

خود تو می‌دانی کز ایشان عاشق دیرینه کیست